Document Type : Scientific Article Promotion
Authors
1 PhD. Candidate in Comparative Exegesis, al-Mustafa International University
2 Quranic Science department. razavi University of Islamic Sciences> Mashhad
Abstract
Keywords
مقدمه
پیش از ترجمه مقاله «بحیرا» از دائرة المعارف اسلام و نقد آن، شایسته است چند نکته یادآوری شود:
1. برخی از مستشرقان معتقدند که پیامبرa همه معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدودهی جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها. از این رو گفتهاند: مصادر قرآنی به دو گروه اساسی «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» تقسیم میشوند.
برخی منابع داخلی که مستشرقان به عنوان مصادر وحی قرآنی میشمارند، عبارت است از: اعمال و رفتار اعراب جاهلی، اشعار أمیة بن أبی الصلت، حنفاء (دین حنیف ابراهیمی) و... (سلطانی رنانی، بررسی دیدگاه مستشرقان در مورد مصادر وحی قرآنی، 1389: 144ـ131)؛ و اما مصادر خارجی که مستشرقان برای قرآن تعیین کردهاند، به دو قسمت اساسی تقسیم میشود:
الف) مصادر کتبی: برخی از مستشرقان ادعا میکنند که پیامبر با مطالعه کتابهای عهد قدیم و جدید از آنها استفاده کرده است.
ب) مصادر شفاهی: عدّهای از مستشرقان با توجه به نبود ترجمه عربی کتابهای ادیان پیشین تا عصر ظهور اسلام و نیز «اُمّی» بودن پیامبر، اظهار میدارند: پیامبر معارف قرآنی را به صورت شفاهی از ادیان پیشین استفاده کرده است. به نظر این گروه، افرادی که پیامبر اسلام از بیانات شفاهی آنان استفاده کرده، عبارتند از:
یک ـ ورقة بن نوفل (عموی حضرت خدیجه): پیامبرa پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرد و به وسیله او به تمام معارفش دست یافت.
دو ـ بحیرای راهب: برخی از سفرهای تجاری، نقش بسزایی در آشنایی پیامبر با آئین مسیحیت و یهودیت داشته و در نتیجه موجب ادّعای پیامبری شده است (جان بی. ناس، تاریج جامع ادیان، 1373: 714). میگویند: «پیامبر اسلام در آن سفر از بحیرا تعلیماتی آموخت و در مغز فراگیر و حافظه قوی خود نگهداری کرد و پس از گذشت سی سال از آن دیدار همان تعلیمات را اساس دین خود قرار داد، و به عنوان وحی و قرآن به پیروان خود آموخت» (محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، 1371: 257 به بعد).
گروهی درصدد برآمدهاند با ارائه ادلهای خارجی، این مدّعا را اثبات نمایند و گروهی پا را فراتر گذاشته و مدّعی شدهاند که خود قرآن نیز این موضوع را تأیید میکند، و هر جا هم که کم آوردهاند به سراغ جوامع حدیثی اهلسنت رفتهاند که متأسفانه در آنها مطالبی که بتواند، مستند خاورشناسان قرار گیرد کم نیست. و در این جهت شواهدی نیز ارائه کردهاند. مانند داستان ورقه بن نوفل و بحیرای راهب.
برخی از مستشرقین ادّعا کردهاند که بحیرا نسطوری و در توحید از پیروان آریوس بوده است و خداوندی عیسی و تثلیث را منکر بوده است و لابد محمد عقیده او را گرفته است و میگویند بحیرا هیئتدان و اخترشناس و حسابگر و جادوگر بوده است و معتقد بوده است خداوند بر او ظاهر شده و به او خبر داده که او راهنمای اولاد اسماعیل به دین مسیح خواهد بود (رشید رضا، وحی محمدی، 1935: 77).
حال به نقل گفتار برخی از مستشرقان در دو قسمت میپردازیم:
الف) خاورشناسانی که ادعا کردهاند پیامبرa اطلاعات خود را از شخصیتهای مسیحی و یهودی (بدون اشاره به فرد مشخصی) فرا گرفته است: تئودور نولدکه (Theodor Noldeke) در کتاب تاریخ قرآن (نولدکه، تاریخ القرآن، 2004: 7)، گلدزیهر (Ignaz Goldziher) (گلدزیهر، العقیده والشریعه فی الاسلام، 1992: 18)، ریچارد بل(Richard Bell)، د.» (زقزوق، الاستشراق والخلیفه للصراع الخضاری، 1119: 88)، لوت (Loot) (زقزوق، 88)، ماکسیم رودنسون (Maxim Rodinson) (2004-1915) (الشرقاوی، الاستشراق فی الفکر الاسلامی معاصر، بیتا: 85)، برنارد لوئیس (Bernard Lewis)، مستشرق یهودی (Bernard Lewis, 2002, p:38)، یوری روبین (Uri-Rubin) (Encyclopedia of Quran, v:3, pp:440-457)، کارل بروکلمان (Carl Brocklmann) (بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، 1984: 1/ 71).
ب) خاورشناسانی که به صراحت مدعی رابطه پیامبر و بحیرا شدهاند:
1. مونتگمری وات (Montgomery Watt) میگوید: «پیامبر، بیسواد (اُمّی) بود و از کتابهای مسیحیت و یهودی تعلیمات رسمی ندیده بود؛ امّا بعید نیست که معارف این کتابها به صورت شفاهی به او رسیده باشد، چرا که او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آنها مجادله و مناقشه میکرده است» (وات، پیامبر و سیاستمدار، 1953: 619).
او در درکتاب «محمد در مکه» نیز این ملاقات را با عنوان محمد و ملاقات با بحیرا تایید کرده و میگوید: «وقتی محمد هنوز در دوران نوجوانیاش بود، جهت کسب تجربه، شروع به همراهی عمویش درمسافرت به شام کرد؛ تجارت تنها شغلی بود که به روی محمد که یک یتیم بود باز بود. بر اساس روایت اسلامی، وقتی محمد نه یا دوازده سالش بود در یکی از سفرهای تجاری به شام، یک راهب یا زاهد مسیحی به نام بحیرا را دید که گفته شده، نشانههای پیامبری را در محمد دیده است» (مونتگمری، محمد در مکه، 1344: ۳۹). وات در جای دیگر نیز میگوید: «...کاروان ابوطالب فرود آمده و نزدیک به صومعه نسطوری منزل کرد. یکی از راهبان موسوم به (سرجیوس) که بعضی او را (بحیره) نامیدهاند، چون با «محمد»[a] به صحبت درآمد، از ذهن و ذکاوت و عقل و ادراک وی آن هم در این سن و سال در شگفت ماند و چون کنجکاویها و موشکافیهای او را در استفسار ابواب ادیان و مذاهب دید از او زیاد خوشش آمد و این دو مکرر باهم مشغول صحبت میشدند و سعی راهب پیوسته براین بود که بطلان بتپرستی را که محمد تا آن زمان در آن آیین پرورش یافته بود بر وی مبرهن گرداند» (همان).
2. گرهارد بوئرینگ (Gerhard Bowering)، نویسنده مقاله «Chronology and the Quran» در دائرةالمعارف قرآن لایدن، وقتی نظر مشهور غربیان را مطرح میسازد، چنین مینویسد: «یک دیدگاه گسترده در میان مورّخان دین مطرح است که حاکی از آن است که علم و دانش محمد[a] درباره سنت تورات و انجیل منحصرا و یا لااقل به لحاظ منشاء اولیه، از منابع شفاهی پیدایش یافته است. این آگاهی از طریق تفاسیر و اضافات مربوط به تورات وانجیل تقویت و رشد یافته و به زبان مادری محمدa انتقال یافته است (Encyclopedia of Quran v:1, p:316).
3. مستشرق انگلیسی به نام آرفنگ بودلی (Bodlly) در کتاب «الرسول حیات محمد» وقتی در مورد عقاید پیامبر اسلام بحث میکند میگوید: «این عقاید تازگی ندارد بلکه برای محمد[a] تازگی دارد. اینها عقاید کهنی است که محمد[a] الان به تفسیر آنها پرداخته است. سپس میگوید این گمان که محمد[a] این اعتقادات را از انجیل سرقت کرده است نیز باطل است؛ زیرا وی انجیل و بلکه حتی ترجمه آن را هرگز ندیده است. چون انجیل قرنها پس از محمد[a] به زبان عربی ترجمه شده است. ولی حقیقت این است که عقاید محمد[a]، برمیگردد به تعالیمی که وی از بحیرا و ورقه و قسبنساعده فرا گرفته است. حال محمد[a] حال یک فرد مشرکی است که بدین طریق از شرک به توحید دعوت شده است» (بودلی، الرسول حیات محمد، بیتا: 104).
4. کلود ژیلیو (Claude Gilliot)،در دائرةالمعارف قرآن لیدن در مدخل «تعلیمدهندگان پیامبر» (Informants) مقالهای دارد که به منشاء قرآن میپردازد. وی در بخشی مستقل به ویژگیهای مشترک گزارشهای تاریخی از افرادی مسیحی اشاره میکند که در تفاسیر و منابع متقدم تاریخ اسلام از ایشان نامی به میان آمده و حاکی از مراودات و دیدار پیامبر اسلام با ایشان پیش از بعثت است. وی میگوید: «تمام روایتهایی که به این موضوع میپردازند، پیشینه این تعلیمدهندگان را مطرح و تاکید میکنند که این افراد به طبقه «محرومان» یا فقرای جامعه تعلق داشتهاند و برده یا بنده غیر عرب، یهودی یا مسیحی بودهاند» (Encyclopedia of Quran, v:2, p:517).
وی در پایان این بخش پس از نقل روایات متعدد تاریخی، قسمتی را به صورت اختصاصی به داستان بحیرا با نقل از منابع مسیحیان و دیگر مستشرقان اختصاص میدهد. او در بخش پایانی مدخل به نقش تعلیمدهندگان پیامبر در شکلگیری قرآن در دوران مکی میپردازد و این چنین میگوید: «از بررسی گزارشهای مربوط به تعلیمدهندگان میتوان نتیجه گرفت که نمیتوان این امکان را کنار گذاشت که کل سور مکی قرآن ممکن است شامل اصولی باشند که احتمالا ابتدا از جانب گروهی از خدا جویان بیان شده یا بین آنان رایج بوده است. کسانی که جزو طبقه «محرومان» و «فقرا» بودند و به منابع کتاب مقدس یا پسا کتاب مقدس یا اطلاعات دیگری دسترسی داشتهاند» (همان). خلاصه این که ژیلیو با پذیرش روایات تاریخی درباره تعلیمدهندگان پیامبر آغاز به نگارش این مدخل نموده و به این نتیجه میرسد که پیامبر در ارتباط با این افراد به اطلاعاتی دست یافته است که بعدها از آنها برای تدوین مجموعهای به نام اسلام، بهرهگرفته است.
5. کنستان ویرژیل گیوکیو (Constant Virgil Gheorghiu)، در کتاب «محمد پیامبری که از نو باید شناخت» داستان بحیرا را از ابنسعد، ابن هشام و تاریخ طبری، نقل میکند. وی در ادامه داستان میگوید: کشیش نصرانی محمد را به ابوطالب و سایر کاروانیان سپرد که حفظ و حمایتش کنند و مخصوصاً از یهودیان او را از حذر دارند چون یهودیان میدانند که پیامبری باید ظهور کند و او را به قتل خواهند رسانید(کنستان ویرژیل گیوکیو، بیتا: 53ـ52). سپس میگوید: «کشیش در مطلب اخیر اشتباه میکرد چون یهودیان به محمد کاری نداشتند زیرا هر قومی پیامبر خویش را میکشند نه فرستادهی ادیان را حقیقت این بود که حفظ محمد در مقابل دشمنی قبیله قریش لازم بود و بس» (همان).
6. کارن آرمسترانگ (Karen Armstrong)، (تولد1944م) مستشرق معاصر آمریکایی و از صاحب نظران دین در جهان غرب، داستان بحیرا را پذیرفته و به نقل آن پرداخته است (آرمسترانگ، 1383: 101ـ99).
2) اگرچه در نگاه آغازین به نظر میرسد که بسیاری از شبهات خاورشناسان درباره اسلام، قرآن و پیامبر اسلام ناشی از نگاه بدبینانه و کینهتوزانه خاورشناسان به اسلام است اما با نگاهی عمیقتر درمییابیم که بیشتر این شبهات (اگر نگوییم همه آنها) ریشه در برخی منابع اهلسنت (به ویژه منابع تفسیری) دارد و جالب آن که برخی از نویسندگان اهلسنت از سویی خود را تنها داعیهداران مبارزه با استشراق میدانند و از سوی دیگر، شیعه را به همدستی با دشمنان اسلام در مبارزه با سنت و سیره پیامبرa معرفی میکنند.[1] این در حالی است که عالمان و مفسران شیعه با راهنمایی اهلبیتb، این مطالب غیرمستند و ناسازگار با روح دین و قرآن را نپذیرفته و از همان آغاز، راه را بر شبههافکنان بستهاند. البته از انصاف نباید گذشت که تعدادی از بزرگان و نویسندگان نواندیش اهلسنت نیز با نظریات شیعه موافق بوده و به عدمصحت برخی روایات وارده در منابع روایی و تاریخی اهل سنت اذعان نمودهاند؛ مانند صبحی الصلح، (صبحی، مباحثی در علوم قرآن، 1361: 40ـ45) ذهبی (عاملی، الصحیح من سیره النبوی، 1426: 1/ 93)و... (برای آگاهی از نظریات این نویسندگان مراجعه شود به رساله نگارنده با عنوان «بررسی سوءاستفاده خاورشناسان از منابع اهلسنت و نقد آن از نگاه فریقین»).
3) بررسی منابع پژوهشی و بانکهای اطلاعاتی نشان از آن دارد که در منابع تفسیری و علوم قرآنی معاصر فریقین مانند تفسیرالمنار، المیزان، التحریر و التنویر، آثار آیهاللهمعرفت و ... به سوءاستفاده خاورشناسان از داستان بحیرا پرداختهشده است. ما در این نوشتار، برآنیم افزون بر تبیین دیدگاه خاورشناسان با ترجمه مقاله دائرة المعارف اسلام و نقد آن، به سوءاستفاده خاورشناسان از برخی منابع اهلسنت اشاره کرده، اتقان دیدگاههای شیعه، نفوذناپذیری آنها در برابر شبهه افکنان و نیز همسوئی برخی از نواندیشان اهلسنت با دیدگاههای شیعه را نشان دهیم.
4) یکی از مهمترین آثار قرآنپژوهی خاورشناسان دائرةالمعارف اسلام (The Encyclopedia of Islam) است. این دائرهالمعارف یکی از مهمترین دانشنامهها به زبان انگلیسی درباره دین اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامی، زبان و ادب، تاریخ و جغرافیا، رجالشناسی، معارف دینی و معرفی اقوام و ملل مسلمان، نوشته جمعی از برجستهترین اسلام شناسان اروپا و آمریکا، و نیز برخی از محققان مسلمان که با سازمان مرکزی این دائرهالمعارف در لیدن همکاری دارند، است. اندیشه تدوین دائرهالمعارف اسلام در نهمین کنگره بینالمللی خاورشناسان در 1893 در لندن به تصویب رسید. یک هیأت دوازده نفری مأمور بررسی و برنامهنویسی آن شد. مدتی ایگناس گلدزیهر (Ignaz Isaak Yehuda Goldziher)، خاورشناس نامدار مجارستانی مسئولیت آن را بر عهده داشت و پس از استعفای او، میشل دخویه (Michael Jan Degoeye) جانشین او شد، مقالات تهیه شده مورد تأیید سیزدهمین کنگره بینالمللی خاورشناسان قرار گرفت، و هیأت جدیدی برای پیشبرد این برنامه با شرکت و عضویت کسانی چون گلدزیهر، ادوارد براون (E.G. Browne)، باربیه دومینار (Barbier De Meynard) گوییدی (Ignazio Guidi) و دیگران به سرپرستی هوتسما (M.Th. Houtsma) تشکیل شد. اغلب فرهنگستانهای اروپا، قول همکاری و امداد مالی برای این طرح دادند، و قرار شد که دائرهالمعارف به سه زبان انگلیسی، فرانسه وآلمانی انتشار یابد.
بعضی از خاورشناسان برجسته در تدوین و تألیف و تهذیب مقالات دائرةالمعارف (طبع اوّل) همکاری داشتند. این اثر در فاصله سالهای 1913ـ1936م منتشر شد. در سال 1953 گزینهای از کل این دائرهالمعارف هشت جلدی، در یک جلد به نام دائرهالمعارف ملخص اسلام (Shorter Encyclopedia of Islam) از سوی سازمان بریل، که مباشر طبع و نشر این دائرهالمعارف و نیز بعدها طبع دوّم آن بوده است، منتشر گردید. طبع دوّم دائرهالمعارف اسلام که همراه با اصلاح و تکمیل و افزایشهای اساسی است از دهه 1950 م آغاز شد و در سال 1960 م نخستین مجلد آن منتشر شد (بهاءالدین خرمشاهی، دایره المعارف، 1361: 1/ 1035). و با انتشار مجلد یازدهم، این دائرهالمعارف کامل شد.
از طبع اوّل و دوّم دائرهالمعارف اسلام ترجمههایی به زبانهای ترکی، عربی و فارسی انجام گرفته است. ترجمه و تکمیل فارسی این اثر همان است که به نام «دانشنامه ایران و اسلام» از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتابِ سابق، تهیه و نخستین دفتر آن در سال 1354 ش منتشر شده و دفترهای دیگر هر یک در حدود 120 صفحه و با فواصل انتشار مختلف به تدریج تا کنون انتشار یافته و دهمین دفتر آن (تا «اخوان المسلمون») در سال 1361 ش منتشر گردید، و ظاهراً ادامه آن متوقف شده است (صدر، سید جوادی، فانی، خرمشاهی، دایره المعارف اسلام، 1361: مقدمه، 1/ 15).
اکثر مقالات دائرهالمعارف اسلام به قلم مستشرقان غربی است؛ اگر چه محققان و نویسندگان اسلامی نیز، به ویژه در ویرایش دوم، با این دائرهالمعارف همکاری داشتهاند.
دائرهالمعارف اسلام بیگمان اثری محققانه و ارزشمند و روشمند است؛ ولی حسن آن نباید ما را گمراه کند و عیوب آن ـ که اندک هم نیست ـ بر ما پوشیده بماند. عیب و نقص این دائرهالمعارف به ویژه آنجا که به دین اسلام و اصول اعتقادی آن ارتباط دارد، آشکار است. لغزشهای جزیی و کلی از انتخاب عناوین و تفصیل و اجمال آنها تا صحت مطالب، ارقام، سنوات، اسامی و ارجاعات در سراسر دائرهالمعارف به چشم میخورد که از ضعف اطلاع و نقص تحقیق حکایت میکند.
امّا نقص عمده این دائرهالمعارف، نادیده گرفتن تشیع و ایران است. مثلاً درباره امام صادقg که تمامی فِرَق اسلامی متفقاً به بزرگی مقام علمی ایشان معترفند، در طبع اوّل تنها 18 سطر (در ترجمه عربی 7 سطر) ـ که آن هم خالی از اشتباه و غرض نیست ـ ، آمده است. و یا مقاله ابوذر غفاری فقط 4 سطر است که حتّی به شیعهبودن وی نیز اشاره نشده است. در خلاصه یک جلدی همین دائرةالمعارف دربارة Turban (عمامه) سه صفحه و نیم مطلب آمده، ولی حتّی نام Tusi (شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی) که یکی از بزرگترین علمای جهان تشیع و اسلام است در آن نیامده است.
نمیتوان این کمبودها را نادیده گرفت به ویژه آنکه دائرهالمعارف به یک معنا معرّف چهره اسلام در تمام کشورهای غیر اسلامی و حتّی در بسیاری از کشورهای اسلامی است و مأخذ و مرجع محققان است (همان، مقدمه، 1/ 14).
ترجمه مقاله «بحیرا، نام راهبی مسیحی» از دائرة المعارف اسلام
ابن سعد و ابن هشام دو روایت مشابه از این داستان ارائه کردهاند که طبری هم آنها را تأیید کرده است (ابی سعد، طبقات الکبری، 1365: 1/ 1123). بر پایه این روایات، آنگاه که محمد[a] نه یا دوازده سال داشت، همراه ابوبکر یا ابوطالب در کاروان مکیان به مقصد سوریه، به طور اتفاقی به حضور راهبی مسیحی یا زاهدی گوشه نشین رسید. گفته شده وی رسیدن این جوان را در آینده به پیامبری، برملا کرد؛ او این پیشگویی را یا با مشاهده نشانههای پیامبری در آن جوان یا با آگاهی از حرکت معجزهآسای تکهای ابر [بالای سر وی] و یا از چگونگی ایجاد سایه دائمی برای وی توسط شاخه درختی با قطع نظر از حرکت خورشید، انجام داد. این دیرنشین (راهب) ابوبکر (یا ابوطالب) را از این نشانههای پیامبری آگاه ساخته و هشدار داد که این کودک را باید از کینه توزی یهودیان (ابن سعد) یا از شر رومیان (طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 1903: روایت سوم، حدیث1123 ) حفظ نماید. ابن سعد میگوید این راهب بَحیرا (آرام، بخیرا، برگزیده) نامیده میشد. در حالی که ابن سعد همانند طبری، اعلام میکند که بحیرای راهب محمد[a] را میشناخت؛ زیرا وی خبر بعثت پیامبر را در کتابهای غیر محرّف مسیحی که نزد خود داشت، دیده بود (این افسانه به شکل دیگری در کتاب فتوح الشام واقدی (قاهره، 1954: 16، 9ـ12) آمده است). فخررازی در کتاب مفاتیح الغیب (5، 436، 30) با توضیح واژه قسیسین (مائده/ 82) میگوید: این واژه به معنای «رهبران مسیحی» است و بر پایه نظر عروه بن زبیر، وی یکی از کسانی بود که در نسخه معتبر اناجیل باقی مانده بود، بهرغم تحریفاتی که به وسیله دیگر مسیحیان با زدودن رسالت پیامبر، به اناجیل راه یافته بود (ر.ک: جدال طولانی در کلمه فارقلیط).
جاحظ در کتاب الرسائل (1952، 57، 8) در سال 851 تأکید میکند (فینکل، سه مقاله، قاهره، 1924، 17، 14) که مسیحیانی که در آیه 82 سوره مائده از آنان با نیکی یاد میشود، اعضای کلیسای بیزانس یا غیر آن نیستند بلکه امثال بحیرا و راهبانیاند که به سلمان فارسی خدمت کردند.
نتیجه همه این مطالب این است که هم در انتهای قرن دوم/هشتم و هم در ابتدای قرن سوم/ نهم، این روایت آن چنان که بیان شد در شناسایی بحیرای راهب به عنوان شاهدی بر وثاقت رسالت پیامبر اسلام هماهنگ است، شاهدی که در قلب یکی از مهمترین ادیان دارای کتاب مقدس انتخاب شده بود. لذا اسلام برای فقدان یک وعده کتبی درباره بنیانگذارش، چاره جویی کرد و همانطور که معروف است این خود یکی از استدلالهای اساسی مباحث جدلی مسیحیان را شکل داد. این روایت شکلی مادی [برای داستان] در نظر گرفته تا جایی که شهر بُصرا یعنی جایی که گفته شده ملاقات در آنجا رخ داده است، از همان آغاز نشان از وجود صومعه بحیرا دارد و هنوز هم چنین است (الهروی، Guide des lieux de Pelerinage، ویرایش: زوردل تومن، دمشق، 1953، 17 (ترجمه: 43)؛ حا. سی، بولتر، معماری قدیمی در سوریه، بُصرا، 270-265).
رویکرد جاحظ نشان میدهد که از نظر یک مسلمان قرن سوم/ نهم، به رغم همه مخالفتهایی که به وجود آمده بود، بحیرا شخصیتی تاریخی بود (اشپرنگر، ZDMG، 249،12ـ 238). سنی که محمد[a] بحیرا را ملاقات کرد یعنی دوازده سالگی همان سنی است که عیسی اولین اقدام خارق العاده خود را در جدل با پزشکان انجام داد (لوقا، 11، 49-42) و در این جا یک بحث جنجالی را میتوان مشاهده نمود. در حالی که در باور رایج مسلمانان، بحیرا شاهد و ضامن است، در کلام ضد اسلامی مسیحی، هم در زبان عربی و هم یونانی، راهبی بدعت گذار است که محمد [a] را در آغاز کار خود ملاقات کرد و الهام بخش و همدست غیر ارادی محمد [a] (Anon,contremohamet, in Pair. Graeca, civ, I 449 b) در ساختن قرآن، این «کتاب مقدس دروغین» بود. نامیکه بحیرا به آن خوانده شده بر پایه منابع اطلاعاتی نویسندگان و با توجه به اعتقادات آنها متفاوت است. عبدالمسیح بن اسحاق الکندی او را سرجیوس مینامند و میگوید که وی بعدها دستور داد او را نستوریوس بنامند (ویرایش: انتون تیان، 77ـ76).
علاوه بر این، در آنچه که به نظر میرسد تفسیری از «اعتقادیات» ابتدایی باشد، این شخصیت به دو نفر تکثیر شده است: سرجیوس ملقب به نستوریس و یوحنا (جون) ملقب به بحیرا. لازم به ذکر است که مسعودی (Murudj, 1, 146) از طرف دیگر، نام بحیرا و سرجیوس را ترکیب ساخته است. متکلمان بیزانس نیز پس از قرن سوم/ نهم نام بحیرا را میشناختند. آنها نام او را بایرا (Baeira) یا پخیراس (akhyrasP) نوشته اند (Bart. d'Edesse, in P.G., civ, 1429 ff.).
با وجود اینکه بحیرا برای عبدالمسیح اسحاق کندی یک فرد نستوری است، او یک شخصیت بتشکن است (Ann. deI'Inst.dePhilologie et Hist. Or., Brussels, iii, 1935, 9). در کتاب مشهور «مکاشفات بحیرا» (آر. گتایل، افسانه بحیرای مسیحی، در ZA، 1903-1897). بحیرا به عنوان یک مرتد، هم به عنوان یک عضو فرقه یعقوبیان (Anonymus, in P.G., civ, 1446) و هم به عنوان یک آریایی (Const. Porphyr. De Adm. Imp., in P.G., cvra, 192 = Euth. Zigab., P.G., cxxx, 1333 c) مورد اشاره قرار میگیرد.گاهی هم اعتقادات وی مشخص نیست (Theophanes, inP.G., cvni, 685, b-c = Cedrenus, P.G. cxxi, 809 a-b).
از نظر همه نویسندگان مسیحی، اثر بحیرا با مطالب درستی که در قرآن آمده منطبق است در حالی که تمام گزارههای غلط از گردآورندگان بعدی مانند عثمان (Barth. of Edessa, in P.G. cvi, 428-32) یا حتی معاصران یعنی یهودیان منحرف است (عبدالمسیح، ویرایش: آ. تین، 77ـ8).
مکاشفات بحیرا که در منابع سریانی و عربی وجود دارد و همچنان متن آن از نظر تاریخی نیاز به اثبات دارد و ترتیب تاریخی شرح وقایع آن مورد بحث و کشمکش است (سی، اف، جی لیوی دلا ودا و جی. بیگنامی- ادر، نگاه کن به کتاب مقدس (انجیل)، 132، شماره 3 و 133، شماره1، با ای. آبل، ان، موسسه فیل، ات هست یا بروکسل1935، 3، 9-7 و استادیو، اسلامیکا، 2، 1954، 29 و ان.). داستان بحیرای راهب در متن منابع چاپی آمده است اما قرائنی از فرقه کاذبه متدیست را در بر دارد (مسکو، بایزنشن، 1931، 296-273)، و هوشمندانه آن قرائن با استدلال های مسیحیت در مورد منشاء کاذب قرآنی و با جنبه های مختلف دکترین مهدویت ترکیب شده است (Graf, Gesch. Der Arab. Christ. Lit., Studie Testi, Roma, 133, 147-9). اینکار در حلقههای مسیحی خاورمیانه و تا دوران جنگهای صلیبی با موفقیت روبرو شد، و حتی در ترجمههای لاتینی هم راه پیدا نمود (لیوی دلا ودا و بیگنامی- اودیر، 3-132، ام، تی، دی، الورنی و جی. وجدا، در اندلس، 16، 1951، 1، 118، 130). اما در غرب حتی قبل از جنگهای صلیبی، موضوع اصلی پیامبر دروغین به عنوان «مرد عاقل» شناخته شده بود. همانطور که در اشعار علیه اسلام این مطلب با عنوان «Historia Machumeti» به هلدبرت (Hildebert) نسبت داده شده است (Guy Cambier, Embricon de Mayence (1010-1077) est-ilI'auteur de la Vita Machumeti?, Patr. Lot., cxxii, 1343-1366, Latomus, 3, Brussels 1957 and U. Monneret de Villard, Lo Studio deW Islam in Europa nel xii e xiii secolo, Studi e Testi, no, 34-5) (خرمشاهی، دائرة المعارف اسلام، 1361: 1/ 982).
بررسی مقاله «بحیرا، نام راهبی مسیحی»
زندگینامه و معرفی اجمالی بحیرای راهب
در منابع مختلف اسلامی (و احیانا عیسوی) نام «بحیرا» (در آرامی به معنای گزیده و منتخب، در سریانی به صورت بحیر به معنای مرد دانا و آگاه) به عنوان لقبی برای او ذکر شده، اما اسمش را مسعودی سرجیوس و حلبی جورجیوس و دیگران به شکلهای مختلف جرجیس، جرجس به کنیه ابوعداس و کنیه پدرش ابوربیعه ذکر کردهاند.[2]
او راهبی نصرانی از قبیله عبدالقیس و یا حبری از احبار یهود تیماء بود که اخباریان او را از نیکان شمردهاند. میگویند پیش از مبعث بود که ندا دهندهای ندا میداد که بهترین مردم زمانه سه نفرند: رئاب الشّنّی و بحیرای راهب و دیگری که هنوز نیامده و یا منتظر موعود یعنی پیامبر. بدین ترتیب، او راهبی نسطوری است بر مذهب اریوس که منکر لاهوت مسیح بود و مریم را مادر ناسوتی عیسی میدانست و عیسی را مظهر کلمه، نه خدا میگویند شاگردانی داشت یکی به نام «مذهب» و دیگری که همان سلمان فارسی است و به دسیسه بعضی از اشرار یهود کشته شد (رامیار، تاریخ قرآن، 1361: 126).
او در علم هیئت و نجوم تبحّر داشت و قائل به وحدانیت خداوند بود و بدین سبب، از کلیسای برّیة الشام و سپس طورسینا طرد شد و ناگزیر در دیری در بُصری اقامت گزید. به گفته ابن حجر عسقلانی بحیرا بعثت را درک نکرده است (عسقلانی، لسان المیزان، 1390: ۳/ 39).
بررسی داستان بحیرا:
1. ادعای اصالت داستان بحیرا
نویسنده مقاله بحیرا در دائرهالمعارف اسلام به گونهای این داستان را گزارش کرده است که گویا هیچ تردیدی در اصالت آن نیست و همه عالمان مسلمان درستی آن را پذیرفته اند. فراوانی گزارش این داستان در منابع روایی و تاریخی اهل سنت هم به کمک آنان آمده است. مورخانی مانند ابن هشام، در السیرهالنبویه (ص191-194)؛ طبری در تاریخ طبری (ج2، ص 34)؛ ابنکثیر در البدایة و النهایة (ج2، ص 318)؛ حلبی در سیره حلبیه (ج1، ص 120)؛ یعقوبی در تاریخ خود (ج1، ص 369)؛ و ابنسعد در طبقات ( ج1، ص ۱۱۶) و ... این داستان را نقل کرده اند.
بررسی و نقد
الف) هر چند این داستان در برخی منابع تاریخی اهل سنت آمده است اما همه آنان وثاقت آن را نمیپذیرند بلکه برخی از محققان اهلسنت در اصالت آن تردید کردهاند. دکتر «درّاز» معتقد است، علیرغم تلاشی که برای یافتن سند محکم تاریخی برای این ملاقات انجام داده است، تلاشش بیثمر بوده است، چنان که یکی از مستشرقان به نام «هوارت» نیز اعلام کرده است که تلاشش در این راستا به جایی نرسیده است (زمانی، مستشرقان و قرآن، 1387: 148). صبحی صالح میگوید: دشمنان آن حضرت در میان اهل کتاب و مشرکان که از هر حربهای برای ضربه زدن به پیامبر و قرآن بهره میبردند از این دیدار هیچ سخنی به میان نیاوردهاند. اگر سخنی به میان آمده بود، حتماً قرآن عکسالعمل نشان میداد کما اینکه در مورد اتهام مشرکان به پیامبر که احتمالاً برخی از آیات قرآن را از «جبر رومی» غلام «عامربن حضرمی» یا «یسار» که در مکه شمشیر میساختند، فراگرفته است، عکس العمل نشان داده و فرموده است: Pوَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ...O (نحل/ 103ـ105) و به یقین مىدانیم که آنان مىگویند: (این قرآن را) تنها بشرى به او مىآموزد. در حالى که زبان کسى که به او نسبت مىدهند مبهم (و غیر عربى) است و این (قرآن به) زبان عربى روشن است. در واقع کسانى که به آیات خدا ایمان نمىآورند، خدا آنان را راهنمایى نمىکند و براى آنان عذاب دردناکى است. تنها کسانى که به آیات خدا ایمان نمىآورند، (به او) دروغ مىبندند و آنان فقط دروغگویند» (صبحی، مباحث فی علوم القرآن، 1361: 40ـ45). ترمذی نیز چنانچه از وی نقل شده این روایت را غریب دانسته و گفته است: «در سند آن عبدالرحمان بن غزوان دیده میشود که روایتهایی بر خلاف موازین از او نقل شده است» (غزالی، احیاء علوم الدین، 1427: 64). ذهبی نیز گفته: «گمان میرود که ساختگی باشد و قسمتی از آن دروغ است» (حلبی، السیرها لحلبه، 1971: 1/ 120 به نقل از الصحیح من السیره، 1396: 1/ 93) و ابنکثیر و دمیاطی و مغلطای نیز در آن تردید کردهاند» (عاملی، الصحیح من سیره النبویه، 1396: 1/ 93).
برخی از تاریخنگاران شیعه نیز (به نقل از منابع اهلسنت) داستان سفر پیامبرa به شام در همراهی عمویش ابوطالب و برخورد آن حضرت را با «بحیرا» آوردهاند. عالمانی مانند: شیخ صدوق در اکمال الدین، ابن شهر آشوب در مناقب، علامه عسکری در نقش ائمه در احیای دین و غیره نیز در کتابهای خود آن را نقل کردهاند. اما نویسندگان معاصر به دلیل سوءاستفاده و برداشتهای غلطی که دشمنان اسلام از این داستان کردهاند، درصدد پاسخگویی دشمنان بر آمده و در صحت اصل داستان تردید نموده و آن را ساخته و پرداخته دشمنان اسلام دانستهاند.
از جمله دانشمندان معاصری که به نقل و نقد این داستان پرداختهاند میتوان به موارد زیر اشاره نمود: رسولی محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ص271؛ دکتر آیتی، تاریخ پیامبراسلامa، ص 56؛ آیه الله سبحانی، فروغ ابدیت،ج 1، ص 141 به بعد؛ دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص125 به بعد؛ مرتضی عاملی، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، ج 2، ص118و غیره.
به عنوان نمونه سخنان دوتن از سیره نویسان که این داستان را یکسره، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام دانستهاند، را نقل میکنیم: نویسنده کتاب سیرةالمصطفی[3] در این باره چنین میگوید: «در روایاتی که در مورد سفرهای تجارتی رسول خدا در آن برهه از زندگی رسیده اختلافهایی دیده میشود که موجب تردید در صدور آنها میشود به خصوص که راویان آنها از کسانی هستند که متهم به کذب بوده و روایاتشان در عرض حوادث تاریخی به ثبت نرسیده». وی سپس میگوید: «و من در کتاب خود بنام «الموضوعات» این مطلب را ترجیح دادهام که نقل این سفرها با این کرامات ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است که میخواستهاند بدین وسیله ابواب تشکیک و تردید را در رسالت حضرتمحمدa و نبوت آن بزرگوار بازکنند... و این افسانهها را در تاریخ اسلام وارد کرده تا موجبات تشویش درباره پیامبر بزرگوار اسلام و رسالت آن حضرت را فراهم سازند.
و شاید کعب الاحبار و ابو هریرة و وهب بن منبه و تمیم الدارمی و امثال آنها قهرمانهای این افسانه پردازان بوده چنانچه شیوه اینان در وارد ساختن اسرائیلیات و مسیحیاتی که در احادیث اسلامی و تفسیر و غیره وارد کردهاند این موضوع ایشان را تأیید میکند» (حسنی، سیر المصطفی، 1373: 2/ 54ـ55).
رسولی محلاتی در کتاب درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام میگوید: «اگر روایت صحیحی در این باره داشتیم آن را میپذیریم وگرنه اصراری براثبات آن نداریم اگرچه در همه کتابهای تاریخی و سیره هم نقل شده باشد، و ظاهرا به چنین روایتی در این داستان دست نخواهیم یافت» (محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، 1371: 279).
ب) هیچکدام از روایات این داستان اهلسنت، به رسول خدا و یا معصومی دیگر منتهی نمیشود، و آنچه درسیره ابن هشام و تاریخ طبری و طبقات و جاهای دیگر نقل شده یا از ابن اسحاق و یا از ابوموسی اشعری و یا از داود بن حصین روایت شده که هیچکدام در آن زمان -یعنی زمان سفر رسول خدا و برخورد با بحیرا ـ به وجود نیامده و متولد نشده بودند، و سند خود را نیز در این باره نقل نکردهاند تا در صحت و سقم آن تحقیق شود. لذا این احادیث را باید از احادیث مرسله اصحاب به شمار آورد (همان، 277 با تصرف). ابن شهر آشوب که این داستان را نقل کرده است، آغاز داستان را از مفسران و دنباله آن را نیز از طبری روایت کرده، و ضمانت صحت این قصه را از عهده خود برداشته است. علامه عسکری نیز آن را از منابع اهلسنت مانند: سیره ابن هشام، تاریخ طبری و الطبقات ابنسعد نقل میکند. مرحوم صدوق نیز از دو طریق آن را روایت کرده که طریق اول از نظر سند مقطوع و ضعیف است، و روایت دوم نیز مرفوعه است که هیچکدام قابل اعتماد نیست. (همان)
ج) در مورد زمان وقوع گفتگو پیامبر با بحیرا، روایت نادری نیز وجود دارد که زمان این گفتوگو را صبح فردای رسیدن کاروان به بُصری میداند. براساس این روایت، گفتوگوی میان محمدa و بحیرا هنگامی صورت گرفت که کاروانیان خوابیده بودند (بلعمی، تاریخ بلعمی، 1387: 1/ ۲۰ـ۲۱).
د) جزئیات و تفصیل آن گفتگو در روایات یکسان نیست. برخی آن را گفت و شنودی کوتاه گزارش کردهاند که بحیرا طی آن تنها نبوت محمد[a] را باگفتن این عبارت که «او سرور جهانیان است» پیشگویی کرده است و بعضی به تفصیل بیشتر پرداختهاند (مسعودی، مروج الذهب، 1409: 1/ 83).
2. ادعای استفاده از این داستان به عنوان شاهدی بر وثاقت پیامبر اسلامa
نویسنده ادعا میکند در انتهای قرن (دوم قمری/ هشتم میلادی) و هم در ابتدای قرن (سوم قمری/ نهم میلادی)، این روایت شاهدی بر وثاقت رسالت پیامبر اسلام تلقی میشد. و این شاهد در قلب یکی از مهمترین ادیان دارای کتاب مقدس (مسیحیت) انتخاب شده بود. گویا اسلام برای جبران فقدان یک وعده کتبی در باره بنیانگذارش، از این داستان استفاده کرده است و برای این داستان شکلی مادی در نظر گرفته تا جایی که شهر بِصرا یعنی جایی که گفته شده ملاقات در آنجا رخ داده است، از همان آغاز نشان از وجود صومعه بحیرا دارد و هنوز هم چنین است.
بررسی و نقد: نویسنده مقاله از کجا و چگونه به چنین نتیجهای دست یافته است که مسلمانان از این داستان به عنوان شاهدی بر وثاقت رسالت پیامبر اسلام استفاده کردهاند؟ آن هم در شرائطی (قرن دوم و سوم) که قلمرو اسلام از ماوراء النهر تا اندلس امتداد یافته بود! صرف گزارش یک داستان در کتابی به ویژه در کتابهای تاریخی نمیتواند دلیلی بر این مدعا باشد. نه تنها در هیچ کتاب کلامی و اعتقادی اسلامی از این داستان به عنوان مدرک و شاهدی بر وثاقت رسالت پیامبر اسلام استفاده نشده بلکه در بیشتر منابع اعتقادی (اگر نگوییم همه آنها) حتی به این داستان اشاره هم نشده است.
3. ادعای کمک بحیرای راهب به پیامبر اسلام
نویسنده مقاله ادعا میکند که این راهب پیامبر اسلام را یاری کرده است. از نظر همه نویسندگان مسیحی، اثر بحیرا با مطالب درستی که در قرآن آمده منطبق است در حالی که تمام گزارههای غلط از گردآورندگان بعدی مانند عثمان یا حتی معاصران یعنی یهودیان منحرف است.
بررسی و نقد
الف) بر فرض صحت این داستان از نظر سند و دلالت، مگر مدت توقف آن حضرت نزد بحیرا چقدر طول کشیده که بتواند منشاء این همه معارف عالیه و داستانهای شگفت انگیز شده و آن آئین انقلابی و جهانی را پی ریزی کند (همان، 280). آیا یک ملاقات نیم ساعته و یا حداکثر یک ساعته در ده سالگی یا دوازده سالگی پیامبر امی درس نخوانده میتواند پس از گذشت سی سال منشا آن همه تحولات و بیان آن همه آیات معجزه آسا باشد که همه فصحا و سخنوران را به مبارزه و تحدی دعوت کرده و بگوید: Pوَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ، فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَO (بقره/ 22ـ23).
ب) حضرت محمدa به اتفاق مورخان امی بود و خواندن و نوشتن نمیدانست و هنگام مسافرت سن او از دوازده تجاوز نمیکرد. آیا با این وضع عقل انسان باور میکند که طفل درس نخواندهای بتواند حقایقی از تورات و انجیل را فراگیرد و سپس آن را در سن چهل سالگی به نام وحی قالب بزند، و شریعتی از نو بسازد؟ چنین مطلبی از موازین عادی بیرون است و شاید با در نظر گرفتن میزان استعداد بشر بتوان آن را در حاشیه محال عقلی قرار داد.
ج) تاریخ گواهی میدهد که ابوطالب در نظر داشت او را همراه خود به شام ببرد و نقطه بصری مقصد اصلی آنان نبود، بلکه منطقه بصری در اثناء راه بود که گاهی کاروان تجارت به عنوان استراحت توقف میکرد. در این صورت چطور رسول خدا در آنجا رحل اقامت افکند و به تحصیل معارف تورات و انجیل پرداخت، خواه بگوییم که ابوطالب او را همراه خود به شام برد یا از آنجا راه مکه را پیش گرفت و یا برادرزاده خود را همراه کسی به مکه فرستاد، در هر حال هدف کاروان و ابوطالب منطقه بصری نبود تا کاروان سرگرم تجارت شود و رسول خدا هم به تحصیل بپردازد.
د) اگر برادرزاده ابوطالب از راهب مطالبی فرا میگرفت، به طور مسلم در میان قریش شهرت پیدا میکرد و همگی آن را پس از بازگشت نقل میکردند. در حالی که تاریخ به یاد ندارد که پیامبر اسلامa با برخی از احبار و راهبان نشسته و چیزی آموخته باشد یا آنکه پیش از بعثت به صومعه یا دیری رفته باشد تا تعالیم یهود و مسیحیت را بیاموزد. علاوه براین، خود پیامبر در برابر قوم خود نمیتوانست ادّعا کند که مردم! من امّی هستم درس نخواندهام. در صورتیکه ما میبینیم که رسول خدا رسالت خود را با همین عنوان آغاز کرد و کسی نگفت هان ای محمد! تو در سن دوازده سالگی در بُصری پیش راهب درس خواندی و این حقایق تابناک را از او فراگرفتی. در صورتی که مشرکان مکه، همه نوع تهمت به او زدند و به قدری آنان درباره قرآن دقت میکردند تا دستاویزی پیدا کنند، ولی این تهمت را نه قرآن متعرّض شده و نه قریش بهانهگیر و ماجراجو آن را دستاویز قرار دادند و این خود گواه محکمی است که آن زاییده فکر خاورشناسان عصر ما است.
هـ) اگر واقعاً راهب راه شام این قدر اطلاعات علمی و دینی داشت که پیامبری مانند رسول خدا تحویل جامعه دهد، پس چرا خود او کوچکترین شهرتی پیدا نکرد؟ پس چرا غیر محمدa را تربیت ننمود؟ در صورتیکه آستان او همواره زیارتگاه مردم بود.
و) در این داستان نشانههایی وجود دارد که بیشتر آن را شبیه افسانه میسازد تا واقعیت. به عنوان مثال آورده که بحیرا با دیدن برخی نشانههای غیرطبیعی چون تعظیم سنگها بر پیامبر، ابری که همواره بر سر پیامبر حرکت میکرده و بر وی سایه میافکنده، و درختی که به مجرد نشستن پیامبر در پناه آن، شاخههای خود را به سوی او میگشوده است، محمدa را در میان کاروانیان میشناسد.
ز) برفرض، اگر بپذیریم که پیامبر در کودکی یکی از راهبان را همراه عمویش ابوطالب ملاقات کرده، این مطلب ثابت نمیکند که راهب، کتاب مقدس را برای آن حضرت شرح داده یا برخی از تعالیم دینی را به او آموخته باشد، آنچه در مورد این دیدار ثبت شده این است که راهب مسیحی عموی پیامبر را از یهودیان برحذر داشته؛ زیرا آنچه راهب از محمدa میدانسته، یهودیان نیز میدانستهاند، لذا به ابوطالب هشدار داده که مراقب محمدa باشد وگرنه به زودی یهودیان او را از روی حسد و کینه خواهند کشت. علاوه بر آن سن پیامبراکرم به هنگام آن دیدار به او اجازه نمیداده که ادیان را بیاموزد و بنویسد حال آنکه بعثت آن حضرت سیسال بعد اتفاق افتاد و اگر منظور، مسافرتهای دوران جوانی پیامبر باشد که حضرت با سرمایه خدیجه تجارت میکرد، ثابت نشده است که او در این مسافرتها با یکی از احبار و یا رهبان دیدار داشته باشد (مومنی، تحلیل و بررسی آرای مستشرقان پیرامون وحی، 1389: با تصرف).
ح) بی تردید شباهتهایی میان معارف و آموزههای قرآن و عهدین وجود دارد. حال پرسش این است که راز این هم سنخی چیست؟ هماهنگی ادیان آسمانی و یگانگی سخن آنان ناگزیر باید دارای دلیلی معقول باشد که سه احتمال وجود دارد: یک ـ برخورداری از خاستگاه مشترک، از آنجا که همگی برگرفته از یک ریشه هستند طبعا در سرشاخه ها همگون خواهند بود. دو ـ به دلیل اینکه برخی از بعضی دیگر گرفته شده اند؛ همسانی نتیجه این دست به دست شدن است. سه ـ همسانی اتفاقی است و دلیل معقولی ندارد.
بیتردید گزینه سوم را نمیتوان پذیرفت، چرا که با حکمت شگرف حاکم بر جهان تدبیر سازگار نیست. میماند دو گزینه نخست؛ پرسش این است، چرا باید گزینه مستدل نخست را نادیده گرفت و گزینه بی پایه و سست دوم را پذیرفت؟
آموزه های بلندی که قرآن عرضه کرده، هرگز با افسانه های سست و دست نوشتههای عهدین همخوانی ندارد، آیا میتوان این بلند مرتبه را برگرفته از آن فرو مایه دانست؟ (معرفت، شبهات و ردود، 1423: 13).
آنچه بیش از هر چیز باعث تعجب است این است که چگونه ادعا میشود با وجود اختلافات عمیق قرآن و عهدین، مباحث قرآن برگرفته از عهدین است. عدم هماهنگی معارف قرآن و عهدین در باره مقام الوهیت و نبوت، اختلافات عمیق داستانهای انبیاء همچون: ابراهیم، داوود، یعقوب، لوط و عیسی و مهمتر از همه تفاوت شگرف قرآن و عهدین از نظر اعجاز، هر انسان منصفی را به این باور میرساند که قرآن نمیتواند برگرفته از عهدین باشد. در باره شخصیت پیامبران بین قرآن و عهدین اختلاف جدی وجود دارد. حفظ شأن و جایگاه پیامبران الهی، ویژگی قرآن است و حال آنکه در تورات جایگاه آنان فرو کاسته شده است. قرآن جز در هالهای از تکریم و احترام از پیامبران یاد نکرده است، آن چنان که ایشان را یکسر برکنار از پلیدیها شناسانده است (ر.ک: صافات/ 85ـ132). همچنین هرگاه یادی از یکی از پیامبران دارد همراه با احترام و تکریم بسیار است. اما در تورات، داستانی از داستانهای پیامبران را نمی بینیم، مگر آنکه پر از اهانت و تحقیر است که گاه به حد ابتذال میرسد؛ همراه با نکوهشهایی که هرگز شایسته بندگان مخلص الهی نیست. در نگاه تورات نوح شیخ الانبیاء، مردی شرابخوار و بی آبرو است که از هیچ زشتی و پلشتی پروا ندارد. ابراهیم خلیل الرحمان را در تورات مردی میبینیم که همسر زیبایش «ساره» را تنها برای چند صباح زندگی معامله میکند. در باب 19 سفر پیدایش تورات، کارهایی را به لوط نسبت میدهد که قلم از نگارش آن شرم دارد و از افراد عادی جامعه هم بعید است، چه رسد به پیامبر الهی.
تفاوت دیگر قرآن با عهدین، جنبه اعجاز قرآن است که همگان را به مبارزه میطلبد. چگونه میتوان باور کرد کتابی برگرفته از کتاب دیگر یا گفتههای فرد دیگری باشد آنگاه همه را دعوت کند که مانند آن بیاورند و آنان نیز در برابر آن اظهار ناتوانی کنند!
دیدگاه خاورشناسان منصف در باره تفاوت قرآن و عهدین
برخی از مستشرقان منصف ساحت قرآن را از اقتباس از ادیان سلف و برخی هم ساحت پیامبراسلام را از دروغ و اقتباس مبّرا ساخته و او را با اوصافی عالی ستودهاند. شماری از این محققان منصف عبارتاند از:
1. جان دیون پورت (John Davenport)، مستشرق انگلیسی کتابی دارد به نام (An Apology for Mohammad and Koran)که به نام «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن» ترجمه شده است. جان دیون پورت در این کتاب به برتری قرآن بر انجیل اشاره نموده و مینویسد: «قرآن مطابق تحقیقات کومپ با انجیل فرق دارد. زیرا انجیل دارای مکتب و روش فقهی نیست بلکه بطور کلی محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و ترغیب بشر به نشر عواطف و احساسات عالی و فداکاری و اخلاقیات صحیح. و هیچ نوع عاملی و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را با یکدیگر ربط دهد در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل، مختص عقاید دینی و عبادت نیست، بلکه شالوده یک نظام سیاسی اداره جامعه را طراحی کرده است» (دیون پورت، تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، بیتا: 99ـ96).
2. کارل بروکلمان (Brockelmann)، در مورد اقتباس معارف از یهود میگوید: «واقعیت آن است که یهودیان جزیره العرب معاصر ظهور اسلام اطلاعات بسیار اندکی از معارف یهود داشتند، و پیامبر اسلام نیز مقدار کمی از آنها را از یهودیان فرا گرفت، بنابراین اطلاعات پیامبراسلام در این زمینه خیلی کم بود» (بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، 1346: 55).
3. «توماس کارلایل» فیلسوف بزرگ اسکاتلندی (1795م) در کتاب معروف «قهرمانان و قهرمانپرستی» فصلی را به تبیین ابعاد شخصیتی پیامبر اسلام اختصاص داده و مینویسد: «او رسولی است که از جانب ابدیت ناشناخته به پیامبری به سوی ما مبعوث شده است، هر نامی که بر او نهیم: شاعر، پیامبر، خدا و... میدانیم که سخن او از انسان دیگری اقتباس نشده، بلکه از هسته مرکزی حقایق عالم برگرفته است. او باطن همه چیز را میبیند و پردههای ظلمانی دنیای فریبنده مانع حقیقت بینی او نیست...» (کارلایل، الابطال، 1402: 58ـ53). وی همچنین میگوید: «مطالعه قرآن برای من کاری است پر زحمت و خستگیآور، منتها حس وظیفه تحقیق علمی است که دانشمندان اروپا را به قرائت آن برمیانگیزد. این نکته واضح است که هر کدام درست و حقیقی در دلها نفوذ به خصوص دارد و حق آن است که تمام کتب اعم از آسمانی و غیر آن در برابر قرآن کوچک و حقیرند» (صداقت، قرآن و دیگران، بیتا: 20).
4. گرهارد بوئرینگ (Gerhard Bowering)، نویسنده مقاله «تاثیرگذاری و ترتیب نزول قرآن» (Chronology and the Quran) در دائرةالمعارف قرآن لایدن، علی رغم اظهارات بعدی خویش در ادامه این مقاله، اعترافی دارد که این گونه است وی میگوید: «هیچ مجموعهای از آثار مربوط به تورات و انجیل، به صورت مشروع یا مجعول وجود ندارد که مبنای مستقیم و منبع اصلی قرآن باشد... با این که قرآن به عنوان آخرین کتاب مقدس به ترتیب تاریخی در میان ادیان بزرگ جهان، رابطه زمانمند روشنی با سنت کتاب مقدس یهودیت و مسیحیت دارد، لکن هیچ مدرکی دال بر این که این نسبت تا قبل از زمان محمد[a] به صورت مجموعهای کامل یا به گونه کتابهای متفرقه به عربی ترجمه شده باشد، وجود ندارد» (Encyclopedia of Quran, v:1, p:316).
5. کارن آرمسترانگ (Karen Armstrong)، (تولد1944م) در کتاب «زندگینامه پیامبر اسلام» (A Biography of Prophet Muhammad) علی رغم سخنانی که در گفتار قبل از وی نقل شد، مینویسد: «اگر ما محمد[a] را از همان دیدگاهی که چهرههای بزرگ تاریخی را مینگریم، ببینیم، به راحتی به این باور خواهیم رسید که او بزرگترین نابغه طول تاریخ بشر بوده است. این باور نه به خاطر آوردن قرآن، یا ایجاد دین بزرگ، یا فتوحات نظامی، بلکه به خاطر شرایط خاصی که او در آن رشد یافته، ایستادگی کرده و پیروز گردیده است، در ما ایجاد میگردد» (آرمسترانگ، زندگینامه محمد، 1383: 63).
6. ادموند بورک ناطق سیاسی، انگلیسی میگوید: «قرآن یا قانون محمدی، قانونی است که تمام مردم را از شاه تا پستترین گدا را شامل شده و به یکدیگر ارتباط میدهد و آن قانونی است که: به محکمترین نظام قضایی و بالاترین قضاوت علمی و بزرگترین قانونگذاری منوّر، ترتیب و تنظیم یافته و مانند آن در این عالم پیش از اینها به وجود نیامده است» (صداقت، قرآن و دیگران، بیتا: 17).
7. ولتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی میگوید: «من یقین دارم که اگر قرآن و انجیل را به یک فرد غیر متدیّن ارائه دهند او حتما اولی را خواهد برگزید، زیرا کتاب محمد در ظاهر افکاری را تعلیم میدهد که به اندازه کافی بر مبانی عقلی منطبق است. شاید هرگز قانونی کاملتر از قوانین قرآن درباره طلاق وضع نشده باشد» (همان، 16).
8. دکترگوستاولوبون فرانسوی (1931ـ1841) میگوید: «قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است منحصر به تعالیم و دستورات مذهبی تنها نیست، بلکه دستورات سیاسی و اجتماعی مسلمانان نیز در آن درج شده است... شکّی نیست که بعضی جاهای این کتاب در فنون شعری و رموز خطابه و حسن بیان قدرتنماییهایی شده که نظیر آن را در سایر کتابهای مذهبی نمیتوان به دست آورد» (صداقت، قرآن و دیگران، بیتا: 20).
نتیجه
1. یکی از داستانهایی که دستمایه دشمنانی بوده است که با شک در رسالت پیامبرa، آموزههای اسلام را مجموعهای از اخبار و روایات و عقایدی قلمداد کردهاند که پیامبر اسلام در سفرهای خویش از اخبار یهود و راهبان مسیحی شنیده است، داستان ساختگی بحیرای راهب است.
2. اگر چه داستان بحیرای راهب در منابع تاریخی اهلسنت وارد شده است و برخی از دانشمندان شیعه هم (به نقل از منابع اهلسنت) داستان سفر محمدa را به شام به همراهی عمویش ابوطالب و برخورد آن حضرت را با «بحیرا» نقل کردهاند؛ اما این داستان یکی از قضایای مشهور اما بیسند است که نه تنها محققان شیعه آن را قبول ندارند بلکه برخی از محققان اهلسنت هم که این داستان در برخی از کتب تاریخی آنان آمده است، منکر اصالت آن هستند.
3. نه تنها در هیچ کتاب کلامی و اعتقادی اسلامی از این داستان به عنوان مدرک و شاهدی بر وثاقت رسالت پیامبر اسلام استفاده نشده بلکه در بیشتر منابع اعتقادی (اگر نگوییم همه آنها) حتی به این داستان اشاره هم نشده است.
4. ناسازگاریهای درونی این داستان، تفاوتهای عمیق قرآن و معارف رایج آن زمان و... نشان از آن دارد که بر فرض اثبات دیدار پیامبر با بحیرای راهب، تأثیر این فرد در پیدایش قرآن به هیچ وجه قابل پذیرش نیست.
پینوشتها
[1] کتابهایی همچون «السنه النبویه فی کتابات أعداء الاسلام» پر از این اتهامات علیه شیعه است.
[2] این نام گویا در آن زمان رایج بوده، چنان که چهار تن از صحابه بدین نام بودهاند. دو تن مشهورتر بحیر بن ربیعه و بحیر الاغاری (تاج العروس، 3: 29). ابن الاثیر نیز از یک مرد شامی بدین نام یاد میکند که با هفت تن دیگر نزد رسول خدا رفت و تصریح میکند که این غیر از بحیرای راهب است.
[3] سید هاشم بن سید معروف الحسنی (۱۹۱۹-۱۹۸۴م.) عالم، محقق و مورخ شیعی لبنانی قرن ۲۰م است. او تألیفات متعددی در حوزههای مختلف از خود به جا گذاشت و نگاهی نو و محققانه را در علوم دینی دنبال کرد. از معظروفترین آثار او میتوان به «سیرةالائمة الاثنی عشر» و «سیرة المصطفی» اشاره کرد.
فهرست منابع
Encyclopedia of Islam, v. 1, p.982.