نوع مقاله : علمی ـ ترویجی
نویسندگان
1 تخصصی تفسیر و علوم قرآنی، قم
2 عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
کلیدواژهها [English]
مقدمه
مطالعات قرآنی مستشرقان، مورد توجه مجامع مختلف قرار گرفته است و گاهی قرآن با همین رویکردها در دنیا معرفی میشود. یکی از مسائل مهم و کاربردی در مطالعات قرآنی مسأله نسخ است در این مسأله دیدگاههای متفاوتی در بین اندیشمندان اسلامی وجود دارد. از طرفی شبهات مستشرقان در رابطه با نسخ آیات قرآن از جدیترین شبهاتی است که در آثار مختلف آنها دیده میشود. این شبهات، حقانیت کلام خدا را مورد خدشه قرار داده و زمینهساز تزلزل در اعتقادات مسلمانان و بهخصوص نسل جوان شده است؛ بنابراین پاسخ علمی و متقن به این شبهات برای دفاع از حقانیت قرآن و مصونیت بخشی اعتقادات مسلمانان ضروری است. معرفی نسخ به عنوان راه حل تعارضات قرآن، معرفی اختلاف قرآن و فقه و اختلاف فتاوا به عنوان منشأ اندیشه نسخ، معرفی نسخ به عنوان راهی برای اصلاح و تعدیل اشتباهات قرآن، معرفی فراموشی پیامبرa به عنوان علت اندیشه نسخ، تبدیل بی ضابطه و دلخواه دانستن نسخ ومعرفی نسخ به عنوان توجیه کننده بی انضباطی در جمع قرآن، شش دیدگاه غلطی است که مستشرقان در مواجه با مسأله نسخ داشتهاند.این پژوهش در پی نقد دیدگاههای مستشرقان در مورد نسخ آیات قرآن است. این نوشتار طبق دو مبنای نسخ مصطلح و نسخ تمهیدی و مشروط به پاسخ شبهات خاورشناسان پرداخته شده است.
مفهومشناسی
تعریف نسخ
مسأله «نسخ» از قدیمی ترین مسائل علوم قرآن است که ریشه در آیات قرآن و احادیث دارد. مفهوم نسخ از مفاهیمی است که در طول تاریخ تطوراتی داشته است و در همین راستا دیدگاههای دانشمندان نیز در قبول و انکار آن و شمارگان آیات منسوخ متحوّل شده است.
نسخ در لسان قدماء به معنای گستردهای به کار رفته و شامل هر گونه تغییر در حکم، اعم از تخصیص، تقیید، استثناء و نسخ مصطلح میشود، اما کم کم تعابیر دقیقتری به کار رفت و مرز بین نسخ مصطلح از غیر آن کاملاً جدا شد. بهترین تعریفی که از نسخ مصطلح ارائه شده است این تعریف است: «نسخ عبارت است از برداشتن حکمی که که علی الظاهر دائمی بوده، به وسیله یک حکم جدید،که به گونهای که هم زمان بودن هر دو حکم ممکن نباشد؛ خواه این عدم امکان به خاطر این باشد که این دو حکم در ذات با هم منافات دارند و یا اینکه دلیل دیگری همچون اجماع یا تصریح شریعت باشد (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 1415: ۲/ ۲۷۱).
این نوع نسخ به سه حالت قابل تصور است: «رفع حکم و تلاوت» و «رفع تلاوت و بقای حکم» و «رفع حکم و بقای تلاوت». از این موارد نسخ تلاوت کاملا مردود شمرده شده است اما نسخ به معنای «رفع حکم و بقای تلاوت» با اینکه مورد قبول مشهور علمای اسلام قرار گرفته ولی موارد وقوع آن بسیار کم گزارش شده است. استاد معرفت در التمهید نسخ هشت آیه (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 1415: ۲/ 316ـ299)، زرقانی نسخ هفت آیه (زرقانی، زرکشی، 2/ 269ـ255)، آیتالله سبحانی نسخ دو آیه (سبحانی، الموجز فی اصول الفقه، 1422: 1/ 214)، آیت الله خویی نسخ تنها یک آیه (خویی، البیان فی تفسیر القرآن، 1430: 377) را پذیرفتهاند. حتی آیتالله معرفت در نوشتههای اخیر و گفتارهای شفاهی بهکلی نسخ مصطلح را در قرآن انکار کرده است و نظریه نسخ تدریجی، مشروط و تمهیدی را مطرح کرده است (معرفت، بینات، 1383: 44/ 106).
مقصود از نسخ مشروط آن است که با تغییر شرایط، حکم سابق نسخ شود، ولی با اعاده شرایط گذشته، حکم منسوخ قابل بازگشت باشد (همان، 101). و نسخ تمهیدی هم عبارت است از همراهی اولیه قرآن با برخی از عادات جاهلی و تصحیح تدریجی آن (همان، 71) علیرغم این تطورات در مفهوم نسخ و ضرورت جداسازی آیات منسوخ طبق هر کدام از این مبانی، شاهد این هستیم که مستشرقان نسخ را مستمسکی برای طرح شبهات در مورد قرآن قرار دادهاند.
در این نوشتار دیدگاههای مستشرقان درباره ماهیت نسخ آیات قرآن مورد بررسی قرارگرفته است. و شش نگاه نادرست ایشان به ماهیت نسخ مورد نقد قرارگرفته است و در ضمن نقد این دیدگاهها شبهاتی مانند ادعای تناقض در قرآن، تشکیک در وحیانی بودن قرآن، ادعای تحریف در قرآن، نسبت فراموشی به پیامبر اعظمa و نظرات نادرست آنها پیرامون جمع قرآن مورد نقد قرارگرفته است.
دیدگاههای مستشرقان درباره ماهیت نسخ آیات قرآن
دیدگاه اول. معرفی نسخ به عنوان راهحلی برای تعارضات قرآن
مستشرقان برای تخطئه قرآن همواره به دنبال مواردی میگردند که بتوانند ادعای تناقض در قرآن را اثبات کنند (معرفت، شبهات وردود حول القرآن الکریم، 1423: 310) تا از این طریق آسمانی بودن آن را زیر سؤال ببرند. ازاینرو مسئله نسخ را مستمسکی برای این ادعا دیدهاند.
نولدکه مستشرق معروف آلمانی میگوید: «تمام همت مفسران متأخر، رهایی از تناقضات متعددی است که در قرآن وجود دارد ... و این مفسران یا توانستهاند این تناقضات را حل کنند و یا در آیاتی که تناقض شدیدی با هم داشتهاند، به نسخ اعتراف کردهاند» (المقدادی، الاسلام وشبهات المستشرقین، بیتا: 243) بلاشر میگوید: مصحف عثمانی در بدو امر حاوی تناقضات غیر قابل حلی به نظر میرسد...این مخالفتها از همان دوران حیات محمدa احساس شده بود. از همان ابتداء روشی به وجود آمد موسوم به «ناسخ و منسوخ» طبق این روش، هر گونه مقرراتی که مغایر با وحی بعدی باشد، بیاعتبار و قدیمی شناخته میشود (بلاشر، در آستانه قرآن، 1374: 268). جان بُرتُن میگوید: «نسخ یا الناسخ والمنسوخ، عنوان کلی است که به مجموعهای از نظریات و آرائی که در حوزه تفسیر، حدیث و اصول فقه جریان دارند، اشاره دارد. این تئوریها به علت وجود تعارضهای زیاد و کلی بین دو آیه، دو حدیث، یک حدیث و یک آیه، همچنین بین قرآن و حدیث با فقه، پایهگذاری شدهاند» (برتن، پیام جاویدان، 1387: 8/ 59) در جای دیگر میگوید: «کتاب الهی حاوی تناقضات، نمیتواند راهگشای زندگی بشر باشد، لذا باید این تناقضات حل شوند و کلید حل آنها نیز مطالعه تاریخی آنها (براساس ترتیب زمانی) میباشد» (همان).
بنابر نظر مستشرقان قرآن متنی است دارای تناقض و اندیشه نسخ راه حلی است برای این مشکل قرآن! در حالی که نه در قرآن تعارضی وجود دارد و نه مسأله نسخ میتواند دلیل بر تعارض باشد.
قرآن کریم تنها منبع و مرجع صحیح و تحریف نشده آسمانی است که از هر گونه باطلی ازجمله تناقض مبرا است: Pوَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ Q لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ O (فصلت/ 41 و 42) قرآن کریم میفرماید: Pأَفَلا یتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اَللّه لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلافاً کَثِیراًO (نساء/ 82) یکی از ویژگی ها و وجوه اعجاز قرآن این است که یک انسان امی و درس نخوانده در طول 23 سال کلمات و تعالیمی را با تنوع فراوان و در حالات و شرایط مختلف تبیین کرده و تمامی آنها کاملا با هم هماهنگ و در یک خط مستقیم قرار دارند. این هماهنگی آیات و عدم تناقض بین آنها نشان از این است که از یک منشأ وحیانی بر قلب پیامبرa نازل شده است.
پیشینه
ادعای مستشرقان بر وجود تناقض در قرآن حرکت تازهای نیست بلکه ادامه تلاش مخالفان اسلام در گذشته میباشد.
1. مردی خدمت امیرمؤمنان علیg رسید و عرض کرد: من در کتاب خدا به شک افتادهام. وقتی حضرت از علت آن پرسید، گفت: چون برخی آیات یکدیگر را تکذیب میکنند. حضرت فرمود: آیات تصدیق کننده هم هستند؛ نه تکذیب کننده! مشکل تو این است که عقل دانش مفید نداری. موارد شک خودت را بگو. وی تک تک اعتراضهای خود را برشمرد و حضرت پاسخهای لازم را داد (صدوق، التوحید، 1398: 255).
2. مردی خدمت امیرمؤمنان علیg آمد و گفت: اگر این اختلاف و تناقضاتی که در قرآن دیدم، نبود، به دین اسلام میگرویدم. حضرت فرمود: آن موارد را برشمار. وی همه را شمرد و حضرت هم به آنها پاسخ داد. وقتی شبهاتش حل شد، اسلام را پذیرفت (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1415: 385).
این گونه شبهات درباه تناقضات قرآن سبب شد دانشمندان در طول تاریخ به تألیف آثاری خوب و ماندگار بپردازند، که برخی از آنها عبارتند از: ابی علی محمد بن مستنیر بصری (متوفی 206 ق) وی ادیب و از اصحاب امام صادقg بود و کتابی درباره همین موضوع به ترتیب سورهها به نام «الرّد علی الملحدین فی تشابه القرآن» تألیف کرد. ابن قتیبه دینوری (متوفی 276): «تأویل مشکل القرآن». سید شریف رضی (متوفی 406): «حقایق التأویل فی مشابه التنزیل»، قاضی عبدالجبار معتزلی (ت: 415): کتاب «تنزیه القرآن عن المطاعن»، محمد الفاتح مرزوق: «دفاع الاسلام ضد مطاعن التبشیر». قطب راوندی (ت: 573): «فصلی از کتاب الخرایج و الجرائح» را به این موضوع اختصاص داده است. ابن شهر آشوب مازندرانی (ت: 666): «رسالهای در پاسخ به 1200 شبهه پیرامون قرآن» تألیف کرده است.جلال الدین سیوطی: کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» (باب 48)، محمد باقر مجلسی: «بحار الانوار» (ج 89، ص 141 و ج 90، ص 98 تا 142)، شیخ جلیل یاسینف: «اضواء علی متشابهات القرآن»، احمد عمران: «القرآن والمسیحیة فی المیزان». وی این اثر را در پاسخ به اشکالات اسلامشناس و قرآنشناس مسیحی لبنانی یوسف حداد مؤلف کتاب «القرآن والمسیحیه» نوشت، آیت الله محمد هادی معرفت: «شبهات و ردود حول القرآن الکریم» را نگاشت.
آنچه که باعث تلقی تناقض درآیات قرآنی از سوی شرقشناسان شده است، انگیزههای بد و تفسیر سطحی و ناقص آیات بدون توجه به شرایط زمانی و مکانی نزول آنها، عدم توجه به سیاق آیات و سور، توجه به تفاسیر و قرائات شاذّ آیات و اطلاع کم از قاعده ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید و محکم و متشابه بوده است.
به عنوان مثال، دیوید پاورز در آثار خود به کرات این مسئله را گوشزد کرده است که آیه وصیت با آیه ارث نسخ شده است. چرا که بین آن دو تناقض وجود دارد، زیرا آیین ارث در اوایل اسلام به این کیفیت نبود، بلکه همه اموال میت به فرزند وی میرسید و اگر به پدر و مادر هم چیزی از آن میدادند به وسیله وصیت بود و این آیه مربوط به همان وصیت است ولی بعداً آیات ارث نازل شد و آن حکم قبلی و وصیت مخصوص را که به جای ارث به کار میرفت، نسخ نمود. این است که میگویند آیه وصیت با آیه ارث نسخ شده است (پاورز، مطالعات قرآنی، 20/ 19).
حال آنکه بین آیه وصیت و آیه میراث منافاتی وجود ندارد و هر دو آیه قابل عمل است. با کنار گذاشتن دو آیه در کنار هم و رفع ید از وجوب آیه وصیت و حمل آن بر استحباب میتوان بین دو آیه جمع کرد (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 1415: 2/ 320) یعنی در واقع اطلاق آیه کنار گذاشته شد پس نسخ نیست بلکه تقیید است. آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه میگوید آیه وصیت حمل بر استحباب مؤکد میشود (مکارم، تفسیر نمونه، 1371: 1/ 615) از آیه وصیّت چنین استفاده میشود که شخص قبل از مرگش، میتواند برای قوم و خویش خود وصیت کند و این حکم مسلماً نسخ نشده است؛ زیرا آنان در صورتی که میت فرزند دارد، نمیتوانند ارث ببرند و آیه ارث در این صورت برای خویشاوندان سهمی معین نمیکند و اگر در مورد آنها وصیت شود، میتوانند طبق وصیت، سهمی از اموال میّت ببرند و این حکم نسخ نشده و همچنان پابرجاست.
اما درباره نسخ باید سه مطلب را بیان کرد: 1. گفته شد که طبق تعریف اصطلاحی نسخ، تعداد آیات منسوخ بسیار کم است.درباره چرایی این نوع نسخ در ذیل دیدگاه پنج مستشرقان توضیح داده خواهد شد. ادعای عدم وقوع نسخ در قرآن هم دارای اعتبار و قوت است. ۲. کاری که عدهای از متقدمین مسلمان انجام میدادند وبا تسامح بدون دقتهای لازم شمار آیات ناسخ و منسوخ را بسیار زیاد گزارش کردهاند در حقیقت اشتباه این افراد است و ربطی به قرآن کریم ندارد. دیدگاه افرادی مانند نحّاس و دیگران که اندک ناسازگاری موجود درآیات قرآن را حمل بر نسخ کردهاند، ناشی از عدم دقت در معنای نسخ مصطلح است که البته در آن موارد انبوه نیز تعارضی نیست بلکه تخصیصها و تقییدها و امثال آن است که جزء نسخ به حساب آمده است. ۳. طبق مبنای آیتالله معرفت که مصطلح در قرآن مصداقی ندارد. دو آیه که با هم تنافی داشته باشند و بخواهیم آیهای را منسوخ بدانیم و از حیطه عمل خارج کنیم اصلا نداریم. آنچه هست نسخ تدریجی، مشروط و تمهیدی است. بنا بر این مجالی برای طرح این ادعا که آیاتی با هم تعارض داشتند و اندیشه نسخ برای رهایی از این تعارضات بوده نمی ماند.
دیدگاه دوم. معرفی اختلاف قرآن و فقه و اختلاف فتاوا به عنوان منشأ اندیشه نسخ
شرقشناسان اختلاف میان قرآن و فقه و نیز اختلاف فتاوی فقها را بهعنوان یکی از زمینههای نسخ در قرآن تلقی کردهاند.
برتن میگوید: «نسخ یا الناسخ والمنسوخ، عنوان کلی است که به مجموعهای از نظریات و آرائی که در حوزه تفسیر، حدیث و اصول فقه جریان دارند، اشاره دارد. این تئوریها به علت وجود تعارضهای زیاد و کلی بین دو آیه، دو حدیث، یک حدیث و یک آیه، همچنین بین قرآن و حدیث با فقه، پایهگذاری شدهاند» (برتن، پیام جاوید، 8/ 59).
وی در مقاله جمع قرآن، فقه را علت قائل شدن به نسخ میداند و میگوید: «برای مثال، آیه 240 سوره بقره به حسب ظاهر یک دوران دوازده ماهه را تشریع نمود که طی آن، زن بیوه چون نمیتواند شرعاً ازدواج مجدّد را منعقد نماید، باید در خانه شوهر متوفای خویش بماند وتحت حمایت قرار گیرد. آیه 234 سوره بقره به ظاهر این دوره را به چهار ماه و ده شب کاهش داد. این حکم در فقه مطرح گردید. این نتیجه به دست آمد که آیه 234 نازل گردید تا آیه 240 را نسخ نماید، هر چند الفاظ هر دو آیه در مصحف موجود بودند» (برتن، قرآن پژوهی خاورشناسان، 1387: 4/ 161). یعنی در حقیقت تضاد فقه با آیهای از قرآن را منشأ اندیشه نسخ میداند.
برتن همچنین با دیدن احکامی در فقه که در قرآن نیامده بر این باور شده که این موارد نشانه نسخ آیهای از قرآن است. او میگوید: «درباره برخی از موضوعات ویژه، فقه احکامی ارائه میدهد که در مصحف عثمانی مذکور نیست و گمان میرود از سنّت گرفته شده باشد...احکام دیگر فقهی در تعارض با احکامی قرار دارند که در مصحف ذکر شدهاند. برخی از عالمان، منشأ این اختلافات را سنّت و عدّهای دیگر متأثر از برداشتهای فقهی دانستهاند و به این اطمینان رسیدهاند که... سورههایی از قرآن یا فرازهایی زمانی در قرآن نازل شدهاند، ولی از تمام مصاحف حذف گردیدهاند...بهعنوان مثال، حکم فقهی سنگسار نمیتواند با کیفری که در آیه دوم سوره نور توصیه شده است سازگار باشد...اما اکثر فقها این حکم را پذیرفتند، زیرا در فقه موروثی وجود داشت و چنین استدلال کردند که این مطلب گویای نسخ حکم مصحف با حکم سنّت میباشد. عدهای دیگر اظهار نمودند که سخنان و اعمال یک فرد هر چند والامقام، نمیتواند ناسخ سخنان شارع الهی گردد استدلال آنها به اینجا رسید که حکم رجم «باید» از یک وحی قرآنی متأخر نشأت گرفته باشد و آیه رجم به سادگی از مصحف حذف گردیده» (برتن، قرآنپژوهی خاورشناسان، 1381: 4/ 162).
وی در مواردی برداشتهای مختلف فقها از یک آیه را نشانه نزول های متعدد که برخی نسخ شدهاند میداند!
«عروه در مورد حکم سعی میان صفا و مروه متحیّر بود. آیه 158 سوره بقره: Pفَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاO به ظاهر گویای اختیاری بودن این عمل است یک دیدگاه عراقی در حالی که فقه مدنی مسلم میداند که صحت و اعتبار حج متوقف بر انجام سعی است. وقتی عروه با خالهاش عایشه مشورت نمود، او پاسخ داد که دیدگاه عروه مستلزم قرائت متفاوتی است؛ یعنی «در انجام ندادن آن گناهی وجود ندارد»... یک قرن بعد حاکی از آن است که برخی از صحابه و تابعان معتقد بودند سعی عملی اختیاری است. طبری میگوید که دیدگاه آنان آشکارا مبتنی بر مصاحف ابن مسعود و ابن عباس بوده است.» بعد نتیجه میگیرد که «چنین فهم و برداشتی وجود وحی متفاوتی را ضروری میسازد» (همان).
مسلم است که، اولاً اختلاف بین احکام قرآن و فقه اساسا بیمعنا است چرا که قرآن اصلیترین و مطمئن ترین منبع فقه است که در آن هیچ تحریف و تغییری صورت نگرفته است، ثانیاً اینکه احکامی در فقه باشد و در قرآن بیان نشده باشد ناشی از این است که آن احکام از روایات برداشت شده است و کلا بنا نبوده است که همه جزئیات احکام در قرآن ذکر شده باشد. ثالثاً اختلاف فتوا ناشی از عوامل متعددی است و قطعا تعدد نزول یا حذف آیهای از قرآن جزء این عوامل نیست؛ اما اینکه شرقشناسان اختلاف میان قرآن و فقه و نیز اختلاف فتاوا فقها را به عنوان یکی از زمینههای نسخ در قرآن تلقی کردهاند ریشه در این دو مطلب دارد که، اولا آنها دیدگاه مناسبی درباره منابع فقه ندارند. ثانیا اعتقاد به تحریف در قرآن دارند؛ و علاقه دارند به اینکه شواهدی را بیان کنند بر اینکه آیه ای و حکمی در قرآن بوده و حذف شده است!
اما درباره منابع فقه باید گفت بدون شک اولین و مهمترین وسیله فهم و استنباط احکام الهی، کتاب خدا «قرآن» است: Pوَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَO (نحل/ 89) و مسلمانان از صدر اسلام، برای استنباط احکام اسلامی در درجه اول به قرآن مجید رجوع کرده و میکنند. اما باید توجه داشت که علاوه بر قرآن، سنت یعنى گفتار یا کردار یا تایید معصوم هم جزء منابع فقه است و برخی احکام از سنت گرفته میشود. بدیهی است که اگر در سخنان رسول اکرمa یک حکمى بیان شده باشد و یا ثابت شود که رسول اکرمa عملاً وظیفهاى دینى را چگونه انجام مىداده است و یا محقق شود که دیگران برخى وظایف دینى را در حضور ایشان به گونهاى انجام مىدادند و مورد تقریر و تأیید و امضا عملى ایشان قرارگرفته است، یعنى ایشان عملا با سکوت خود صحه گذاشتهاند، کافى است که یک فقیه بدان استناد کند. در مورد «سنت» و حجّیت آن، از نظر کلى بحثى نیست و مخالفى وجود ندارد. اختلافى که در مورد سنت است در دو جهت است: یکى اینکه آیا تنها سنت نبوى حجت است یا سنت مروىّ از ائمه معصومینb هم حجت است؟ اهل تسنن تنها سنت نبوى را حجت مى شمارند ولى شیعیان به حکم برخى از آیات قرآن مجید و احادیث متواتر از رسول اکرمa که خود اهل تسنن روایت کردهاند و از آن جمله اینکه فرمود: «دو چیز گرانبها بعد از خود براى شما باقى میگذارم که به آنها رجوع کنید و مادام که به این دو رجوع نمایید گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم» به قول و فعل و تقریر ائمه اطهار نیز استناد مىکنند.
و نکته بسیار مهم این است که «قرآن» منبع و ماخذ اصلی برای استنباط احکام شرعی و مقررات الهی است به طوری که هیچ حکمی نباید مخالف قرآن باشد، چنانکه پیامبر اکرمa میفرمایند: «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» (کلینی، الکافی، 1407: 1/ 69) مسلمانان از صدر اسلام، براى استنباط احکام اسلامى در درجه اول به قرآن مجید رجوع کرده و مىکنند (ایازی، فقه پژوهشی قرآنی، 1380: 25).
بنا بر این ادعای مخالفت فقه و قرآن بیمعنا و غیر منطقی است. همچنین علت اینکه احکامی در فقه هست که در قرآن نیامده هم روشن است چرا که آن احکام از سایر منابع غیر از قرآن اخذ شده است و ربطی به مسئله نسخ ندارد.
اما مصونیت قرآن از تحریف مورد تأیید عالمان و دانشمندان شیعه و سنی است. علمای اسلام برای تحریف نشدن دلایلی دارند که شامل دلایل نقلی (قرآن و روایات)، دلایل عقلی و دلایل تاریخی است. ازجمله این دلایل میتوان، به این موارد اشاره کرد به: 1) گواهی تاریخ؛ 2) ضرورت تواتر قرآن؛ 3) مسئله اعجاز قرآن و بقای تحدی آن؛ 4) ضمانت الهی در آیه 9 سوره رعد؛ 5) عرضه روایات تحریف بر قرآن کریم و رد آنها؛ 6) نصوص اهل بیتb دال بر تحریف نشدن؛ 7) نظر و اجماع علمای بزرگ دو فرقه که مشروح آنها بر ردّ تحریف دلالت دارد (معرفت، صیانت القرآن من التحریف، 1379: 35ـ60) اما خاورشناسان با توجه به انگیزههایی که دارند نظریه تحریف قرآن را پذیرفته و گفتهاند که قرآن پس از رحلت پیامبرa دستخوش تحریف شد.
نولدکه مدعی تحریف به حذف شده است و از قول «وایل» میگوید: عثمان آن مواضع مخالف بنی امیه [که خویشاوندان عثمان بودهاند] و علیه آنها بوده است را حذف کرده است؛ و یا میگوید از عادت حضرت نبوده که اسامی مردم را در محیطش یاد کند؛ چه اسامی اشخاص باشد یا امکنه و این از روی تصادف نیست، بلکه عمدی است و حضرت خودش هنگام پیوست و انضمام آیات به قرآن، اقدام به محو و پاک کردن اسامی کرده است (نولدکه، تاریخ القرآن، 2000: 2/ 319ـ317).
در حالی که این حرفهای سست و بیدلیل وایل به خاطر اطلاع اندک او نسبت به جریان جمع در زمان عثمان میباشد، زیرا عثمان از مصاحف نکاست و فقط با تجرید قرآن از علائم و اسباب اختلاف قرائت، توحید مصاحف نمود. واینکه عدم وجود اعلام را دلیل حذف میداند نشانه عدم آشنایی وی با اسلوب قرآن کریم است. گویا انتظار داشته است قرآن طبق میل او نازل شود.
اما مخالفت حکم رجم با آیه۲ سوره نور به خاطر این است که موضوع دو حکم متفاوت است. حکم رجم از سنت استنباط و نقل شده است و مخصوص زنا کاری است که: اولاً متأهل و دارای همسر باشد و ثانیاً به همسر خود دسترسی داشته باشد مثلاً در سفر نباشد و یا دارای عذر دیگر که منافات با مسائل زناشویی باشد نداشته باشد؛ مانند عادت ماهیانه و یا ناشزه بودن همسر یا عنین بودن مرد ... بعد از حصول این شرائط اگر این مرد یا زن متأهل برخوردار از همسر حلال و بیمانع، به گناه زنا آلوده شوند و در فضایی کاملاً آزاد چهار بار به این عمل خود اقرار کنند یا چهار شاهد عادل عیناً این عمل زنا را با خصوصیاتش ملاحظه و مشاهده کرده باشند و در محضر حاکم شرع گواهی دادند جای حکم رجم است. با این وجود حکم رجم با آیه 2 سوره نور منافاتی ندارد بلکه آن را تخصیص میزند.
اما آنچه درباره اختلاف برداشت ها گفته شد، حرف عجیبی است، چراکه اختلاف برداشت هرگز به معنای اختلاف نزول نمیتواند باشد بلکه قرآن یک متن ثابت است و علماء و فقهاء استنباط خود را دارند و البته گاهی یک برداشتی با برخی قرائات اثبات پذیرتر است و نامی از آن قرائت هم میآورند.
اما آیه 158 سوره بقره میفرمایید: Pإِنَّ الصفَا وَالْمرْوَةَ مِن شعَائرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیت أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطوَّف بهِمَا وَمن تَطوَّعَ خَیراً فَإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌO همانطوری که «عروه» گفته است ظاهر آیه چون تعبیر به (لا جناح) کرده است، اختیاری بودن این عمل را میرساند، ولی اگر به شأن نزول آیه دقت شود روشن میگردد که این تعبیر از باب «رفع توهم حظر» آمده است، زیرا در عمرة القضاء مسلمانان سه روز از مشرکان مهلت خواستند تا بتها را از کعبه و دو کوه «صفا» و «مروه» بردارند تا آنان به راحتی مراسم خود را انجام دهند. پس از گذشت سه روز، مشرکان بتها را برگرداندند، در حالی که بعضی از مسلمانان به خاطر مشکلی که داشتند نتوانستند سعی «صفا و مروه» را انجام دهند، لذا در حرج و سختی قرار گرفتند. آیه مورد بحث نازل شد که برای سعیکنندگان مانعی ندارد که سعی خود را انجام دهند؛ اگر چه بتها در آنجا قرار دارند، بنابراین این تعبیر منافاتی با وجوب سعی ندارد (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1415: 1/ 240 و طباطبایی، تفسیر المیزان، 1/ 388ـ385) و اختلافات صحابه و یا دیگران هیچ تغییری در واقعیت نخواهد داد. اگر عروه چنین حرفی زده است، حتماً به شأن نزول آیه توجه نکرده است و الا هیچ تحیّری برای او باقی نمیماند و لازم نبود متن قرآنی دیگری در این مورد باشد (اسکندرلو، قرآنپژوهی خاورشناسان، 1387: 4/ 187).
دیدگاه سوم. معرفی نسخ،به عنوان راهی برای اصلاح و تعدیل اشتباهات قرآن
مونتگمری وات از نسخ، معنای خاصی را اراده نموده است. وی نسخ را به معنای نوعی اصلاح و تعدیل در قرآن، معنای کرده است (احمدی، قرآنپژوهی خاورشناسان، 1393: 16/ 38) پالمر در کتاب خود در این باره چنین آورده است: «خداوند رأیش را تغییر میدهد» (خلیفه، 168) و یا بتمن چنین گفته است که «خداوند آنچه را که امروز وحی میکند فردا لغو میکند و او (متقلب) است» (همان).
به نظر میرسد این نگاه ناشی از همان مشکل همیشگی مطالعات مستشرقان است چراکه همواره نظریات آنها با پیش فرض «الهی و وحیانی نبودن قرآن و و بشری بودن آن» همراه بوده است. خاورشناسان در طول تاریخ کوشیدهاند منبع قرآن را غیر وحیانی و ساخته بشر معرفی نمایند. «در مسئله نزول وحی قرآنی بر پیامبر اکرمa و مصدر و منشأ آیات قرآن کوشیدهاند، انواع احتمالاتی را مطرح کنند که حتما مبتنی بر «اعتقاد به الهی نبودن» آنها باشد، لذا گاهی منشأ آن را حالات صریح و بی خودی و احیانا یک نحوه جنون دانستند وقتی که بلندی معارف آیات و سخنان حضرت و ناسازگاری آنها با جنون برایشان مطرح شد، منشأ آنها را نبوغ بشری مطرح کردند. آنگاه که به آنها پاسخ داده شد که نبوغ انسان باید در دهههای اول زندگی نابغه هم خود را نشان داده باشد و مشابه همان دستاوردهای بعدی در قبل هم داشته باشد، منشأ آنها را آموختههای پیامبرa از کتابهای پیشین و تورات و انجیل معرفی کردند. هنگامی که مسئله در دسترس نبودن کتابهای آسمانی در سرزمین مکه و امی بودن، عدم سابقه درس خواندن و نوشتن حضرت در تاریخ برای آنها گفته شد، مصدرآیات را آموزش های احبار و رهبان یهود و نصاری معرفی کردند. وقتی گفته شد که یک دیدار کوتاه با یک نفر به نام بحیرای راهب ـ بر فرض اثبات ـ گنجایش آن همه معارف را در خود نمیتواند داشته باشد، علاوه بر اینکه معارف قرآن، تقلید و برگرفته از معارف مسیحیت و یهودیت نیست بلکه اصلاح و انکار بسیاری از عقائد رایج آنها بوده، به یافتن راههای فرار دیگری اندیشیدند» (زمانی، مستشرقان و قرآن، 1395: 96).
بنا بر این انکار وحیانی بودن ادعایی است که دلیلی بر اثباتش نیست بلکه ادله فراوان بر بطلان این ادعا وجود دارد.
قرآن بر الهی بودن وحی صراحت دارد. Pاَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاًO (شورا/ 7)، Pوَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَىO (نجم/ 3و4) از این آیات آشکار میگردد که قرآن وحی الهی است و پیامبر اسلامa نقشی جز ابلاغ نداشته است. همین مطلب سبب شده تا در قرآن هیچ گونه اختلاف و کجی و باطل راه نیابد، Pقُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍO (زمر/ 28) و Pلایَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِO (فصلت/ 42).
بسیاری از مستشرقان پس از مطالعات و پژوهشهای عمیق به متعالی بودن آموزهها و آیات قرآن اعتراف کردهاند. گروهی از دانشمندان و قرآنپژوهان غیر مسلمان، مانند ایزوتسوی ژاپنی، توماس کارلایل اسکاتلندی و جرجی زیدان مسیحی به این نتیجه رسیده اند که معارف قرآن آن قدر عالی و منطبق با آموزه های الهی است که قطعاً یک نوع پیوند با خدا دارد و به گونهای مورد عنایت خداوند بوده است و به همین خاطر سبب نجات مردم جزیرة العرب و سعادت میلیاردها انسان مسلمان در طول تاریخ شده است. با این حال، آنها نزول وحی خداوند بر حضرت محمدa و وحی بودن آیات قرآن را نپذیرفتهاند، از این رو قرآن را کتاب آسمانی و اسلام را آخرین دین الهی ندانسته و به آن نگرویدهاند (رضایی اصفهانی، قرآنپژوهی خاورشناسان، 1388: ۶/ 120) امّا بعضی از شرق شناسان غربی مانند پروفسور هانری کربن فرانسوی، دکتر موریس بوکای فرانسوی، جان دیوان پورت انگلیسی و شهید دکتر ادوارد انیلی ایتالیایی، منشاء قرآن کریم را وحی آشکار الهی دانستهاند و معتقدند قرآن توسّط جبرئیل امین بر حضرت محمدa نازل شد. این گروه بعد از بررسیهای علمی فراوان وقتی به این حقیقت که مصدر قرآن وحیانی است، دست یافتهاند، از دین سابق خود دست کشیده و دین اسلام را پذیرفته و مقالات علمی ارزندهای در این زمینه تألیف کردهاند. حسین عبداللهی خروش در کتابی به نام «اعترافات خاورشناسان» اسامی حدود دویست نفر از آنها را آورده است.
علی رغم این، شاهد ادعاهای سست نظیر آنچه وات، پالمر و بتمن گفتهاند هستیم که در مقام پاسخ باید چنین گفت نسخ طبق تعریف اصطلاحی عبارت بود از رفع قانون سابق ـ که بر حسب ظاهر اقتضای دوام دارد ـ به وسیله قانون بعدی، بهصورتی که اجتماع آن دو با هم ممکن نباشد؛ که این عدم امکان اجتماع ذاتی است در هنگامی که تنافی بین آنها روشن باشد یا عدم امکان اجتماع به خاطر دلیل خاص، مثل اجماع و نص صریح است. پس در نسخ رأی جدیدی ایجاد نمیشود چون این مطلب بر خدا محال است، زیرا مستلزم تغییر رأی در اثر خطا یا نقص است. نسخ تنها به ما خبر میدهد که آمد و زمان حکم قبلی به آخر رسیده است. رأیی تغییر نکرده است چون که از اول بنا به این تغییر بوده است. هر تعریف دیگری که مباین با تعریف فوق و نیز شرایط گفته شده برای نسخ باشد، صحیح نیست.
البته نسخ به تعریف مصطلح اصلا در قرآن مصداق خارجی ندارد؛ آنچه هست نسخ تدریجی و تمهیدی و مشروط است؛ یعنی حکمی تغییر نکرده بلکه برای شرایط مختلف احکام مختلف بیان شده است و این برای همیشه جاری و ساری است. پس ادعای اصلاح یا تغییر رأی اصلا محلی از اعراب ندارد.
دیدگاه چهارم. معرفی فراموشی پیامبرa به عنوان علت اندیشه نسخ
برتن، نسی و فراموشی پیامبرa را یکی از کارکردهای نسخ پنداشته است و در بررسی آیات 6 و 7 سوره اعلی به مفهوم کلمه «نسی» پرداخته و آن را نوعی نسخ میداند و تلاش میکند این نظر خود را با برخی از احادیث مستند سازد. «معنای کلی نسخ، تغییر و جایگزینی است که معانی حذف و ابطال نیز طی کارکرد نسخ در قرآن به آن اضافه شده است. منشأ و سرچشمه ایده نسخ قرآن، تفسیر میباشد. بر اساس تفسیر آیات 6 و 7 سوره اعلی، 39 سوره رعد، 86 سوره اسراء و 106 سوره بقره که این دو آیه اخیر اصطلاح نسخ را عیناً به کار بردهاند، به نظر میرسد این احتمالات را مطرح کردهاند که بعضی از آیات قرآن ممکن است توسط پیامبرa به فراموشی سپرده شده باشند. همچنین پیامبرa شخصاً نمیتواند آیاتی را حذف یا جایگزین کند یا فراموشی پیامبر کنترل شده است به نحوی که خواست الهی، تصمیمگیری نهایی را در مورد متن کتاب انجام خواهد داد» (برتن، پیام جاویدان، 1387: 8/ 61). جان برتن در کتاب جمع قرآنش میگوید: «آیاتی وجود داشتهاند که زمانی بر پیامبرa بهعنوان بخشی از قرآن نازل شدهاند که از متن جمعآوری شده قرآن «مصحف» حذف شدهاند که این امر با فراموشی که به ندرت از جانب پیامبرa صورت گرفته، انجام شده است» (برتن، گلستان قرآن، 1381: 119/ 11). وی نظریه خود دال بر حذف آیاتی از قرآن را در مقاله «جمع قرآن» نیز آورده است: «اُبیّ بن کعب گزارش میدهد سوره احزاب در ابتدا به اندازه سوره بقره بود و ما آیه رجم را در سوره احزاب تلاوت میکردیم. ابوموسی أشعری نقل نموده است: سوره احزاب زمانی به اندازه سوره توبه بوده، اما من آن را به جز یک آیه فراموش کردم. حذیفه اعلام کرد: ما امروز از سوره توبه جز یک ربع آن را تلاوت نمیکنیم؛ در حالی که عایشه دختر ابیبکر اظهار داشت: سوره احزاب زمانی شامل دویست آیه بود»(برتن، قرآن پژوهی خاورشناسان، 1387: 4/ 165).
مونتگمری وات در کتاب محمد در مکه بر این باور است که «محمدa ممکن است آیات خاصی را فراموش نموده باشد که این خود به معنای اصلاح به وسیله حذف میباشد، اگرچه مسبّب این فراموشی خداوند باشد» (وات، گلستان قرآن، 1381: 119/ 11)
مستشرقان به پیامبرa فراموشی نسبت داده و این مطلب را مستند به قرآن و برخی روایات مجعولی میدانند که با کمال تأسف در معتبرترین منابع اهل سنت آمده است: (صحیح بخاری، 1407: 6/ 111، ح 5042)، کتاب فضائل القرآن، باب 27، باب «مَنْ لَمْ یرَ بَأْسًا أَنْ یقُولَ» از عایشه نقل میکند که پیامبراکرمa در مسجد دید که یک نفر دارد یک آیۀ از قرآن را میخواند، فرمود: این قاری قرآن چند آیه از قرآن را که ساقط کرده بودم به یاد من آورد!!!! «سَمِعَ النَّبِی قَارِئًا یقْرَأُ مِنَ اللَّیلِ فِی الْمَسْجِدِ فَقَالَ: یرْحَمُهُ اللهُ لَقَدْ أَذْکَرَنِی کَذَا وَکَذَا آیةً، أَسْقَطْتُهَا مِنْ سُورَةِ کَذَا وَکَذَا». رژی بلاشر مینویسد: «از طریق روایات در مییابیم که محمدa روزی از مجلس وعظی گذشت و شنید که واعظ قسمتی از قرآن را از حفظ میخواند. پیامبر که دچار هیجان شدید شده بود، دریافت که این قسمت را فراموش کرده بود و فقط این تصادف به او امکان داد که آن را باز یابد. این موضوع که ارزش تاریخی آن قابل بحث است به وسیله آیه ای از سوره بقره تأیید شده که: «ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها او مثلها» گرچه عبارت «فراموش گردانیم» ممکن است به معنای مبهم آن گرفته شود یعنی متروک سازیم، ولی مفسرینی هم آن را به معنای اصلیاش میگیرند یعنی از خاطرهها محو ساختن» (بلاشر، در آستانه قرآن، 1374: 31 و 32).
در بررسی این نگاه خاورشناسان باید گفت اینکه نسخ را معلول نسیان پیامبرa میدانند ادعایی باطل و بیگانه از مفهوم نسخ است؛ و ناشی از همان نگاه غرض ورزانه و پیش فرضهای باطل آنهاست. چرا که نسخ تلاوت مورد قبول نیست و حرف باطلی است و نسخ طبق تعریف مصطلح عبارت بود از «برداشتن حکمی که در گذشته بوده که علی الظاهر دائمی بوده، به وسیله یک حکم جدید، که به گونهای که هم زمان بودن هر دو حکم ممکن نباشد ...»و این تعریف ارتباطی به مسئله نسیان ندارد و فرایندی کاملا آگاهانه است به خاطر مصالحی که قبلا توضیح داده شد؛ و موارد آن هم بسیار کم است. اما لازم است آیات مورد ادعا درباره نسیان پیامبرa بررسی شود.
Pما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌO (بقره/ 106).
هنگامى که حکم قبله تغییر یافت و مسلمانان موظف شدند به سوى کعبه نماز بگذارند یهودیان گفتند اگر قبله اولى صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است. قرآن در پاسخ آنها و دلداری مسلمانان میفرماید: هیچ حکمى را نسخ نمىکنیم و یا نسخ آن را به تاخیر نمىاندازیم مگر بهتر از آن یا همانندش را جانشین آن مىسازیم (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1371: 1/ 388).
در این آیه از نسخ آیه و انساء آیه سخن گفته شده است. اما نسخ (ننسخ) در اینجا تنها مربوط به احکام شرعى نیست بلکه در تکوینیات نیز هست (طباطبایی، المیزان، 1390: 1/ 252) تفسیر نمونه در جمع بندی معنای نسخ و معنای آیه میگوید: «اگر آیهاى را نسخ کنیم همانند آن و یا بهتر از آن را خواهیم آورد، اشاره به احکام مىباشد، که اگر یکى نسخ گردد بهتر از آن نازل مىشود و یا اگر معجزه یکى از پیامبران منسوخ گردد به پیامبر بعد معجزهاى گویاتر داده مىشود (حویزی، بیتا: 1/ 116). قابل توجه اینکه: در بعضى از روایات که در تفسیر آیه فوق وارد شده مىبینیم که «نسخ آیه» به مرگ امام و جانشین شدن امام دیگر تفسیر شده است که البته بهعنوان بیان یک مصداق است، نه براى محدود کردن مفهوم وسیع آیه» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1371: 1/ 393). بنابراین قطعا یکی از مصادیق این آیه نسخ آیات قرآن میباشد چه به معنای نسخ مصطلح چه به معنی نسخ مشروط. هر چند منکران نسخ میتوانند ادعا کنند که این آیه درباره نسخ احکام یک شریعت با احکام شریعت دیگر است و ارتباطی به بحث نسخ آیات قرآن ندارد.
اما انساء آیه (ننسها): انساء در لغت از ماده نسأ به معنای تأخیر انداختن است (ابن منظور، لسان العرب، بیتا: 1/ 167). و یا از ماده نسی به معنای وادار کردن به ترک (ابن منظور، لسان العرب، بیتا: 15/ 322 و فیومی، مصباح المنیز، بیتا: 2/ 604) و یا از ذهن بردن است (راغب، مفردات، 1412: 804 و فیومی، المصباح المنیر، بیتا: 2/ 604). تفسیر نمونه انساء را به معنای تأخیر انداختن میداند و میگوید: «منظور در اینجا این است که اگر ما آیهاى را نسخ کنیم و یا نسخ آن را طبق مصالحى به تاخیر بیندازیم در هر صورت بهتر از آن یا همانند آن را مىآوریم، بنا بر این جمله «ننسخ» اشاره به نسخ در کوتاه مدت است و جمله «ننسها» نسخ در دراز مدت» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1371: 1/ 393). بعضی از مفسرین انساء را به معنای متروک گذاشتن گرفتهاند و اینگونه تبیین کردهاند که «نُنْسِها» از ماده نسیان به معناى ترک است و نه غفلت؛ یعنى آن را بدون تغییر و تبدیل و آنگونه که هست رها مىکنیم (مغنیه، بیتا: 1/ 170) طبق این دو نظر اصلاً فراموشی مطرح نیست و ادعای مستشرقان کاملاً بیمورد است.
عدهای از مفسرین انساء را به معنی از یادها بردن و فراموش کردن گرفتهاند. صاحب تفسیر المیزان میگوید: کلمه (ننسها) از مصدر انساء است، که به معناى از یاد دیگران بردن است، هم چنان که نسخ به معناى از بین بردن عین چیزی است، پس معناى آیه چنین میشود که ما عین یک آیه و علامت را به کلى از بین نمىبریم و یا آنکه یادش را از دلهاى شما نمىبریم، مگر آنکه آیتى بهتر از آن و یا مثل آن مىآوریم (طباطبایی، المیزان، 1390: 1/ 250).
البته باید توجه داشت که نظر علامه طباطبایی مبتنی بر این مقدمات است که: 1. واژه «آیه» در این آیه، اختصاصى به آیات تشریعى یعنى آیات قرآن ندارد و شامل آیات تکوینى نیز میشود؛ 2. اموری ازجمله وجود پیامبرa و امام معصومb از آیتهاى بزرگ خدا به شمار مىروند؛ 3. مقصود از نسخ آیه، از میان برداشتن آیات تکوینى و تشریعى است که معنایى عامتر از نسخ اصطلاحى است؛ بنا بر این معنای آیه چنین میباشد: خداوند آنچه از نشانههاى خود را که زایل مىکند و آیه بودن آن را در متن خارج از بین مىبرد یا علم آن را از ذهن افراد مىبرد، بهتر از آن یا همانند آن را به جایش مىآورد.
و انساء به این معنا شامل پیامبرa نمیشود چون آیه: Pمَا نَنَسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَاO مدنی است در حالی که خداوند درآیات: Pسَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَى Q إِلَّا مَا شَاءَ اللهُO (اعلی/ 6 و 7) که در مکه نازل شده، وعده عدم فراموشکاری رسول خداa را داده است و قطعا، وعده خداوند تخلّف ناپذیر است. ضمنا استثنای «الاّ ما شاء الله» درآیات سوره اعلی دلیلی بر وقوع فراموشی برای رسول خداa نیست، بلکه این استثناء صرفا امکان فراموشی برای پیامبرa را در صورت خواست و صلاح الهی میرساند و به عبارت دیگر قدرت خداوند در به فراموشی کشاندن پیامبرa را نشان میدهد (طباطبایی، المیزان، 1390: 1/ 254). در حقیقت خداوند در سوره اعلی در مقام منّت بر پیامبر اکرمa است و استثنا فقط برای اثبات قدرت الهی است وگرنه منّت بر رسول اکرمa صحیح نمیباشد. درنتیجه این آیه به هیچ وجه به پیامبر اکرمa نسبت فراموشی نمیدهد.
Pیمْحُوا اللهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابO (رعد/ 39).
این آیه درباره نزول معجزات یا کتب آسمانى به پیامبران وارد شده ودرعینحال مسئله کلى محو و اثبات را مطرح مىکند که نسخ شریعتها مصداقى از آن است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1371: 10/ 241). پس هیچ گونه دلالتی بر اینکه پیامبرa دچار فراموشی میشود و این فراموشی زمینهساز نسخ است ندارد.
Pوَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَینا إِلَیکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَینا وَکِیلاO (اسراء/ 86).
آیه شریفه میگوید: تو در زمینه آمدن این چنین قرآنی مستقل نیستى بلکه آن را ما به تو دادهایم و اگر بخواهیم آن را از تو بازپس مىگیریم؛ به عبارت دیگر دلیل بر این نیست که ممکن است خداوند عملا روزى این رحمت را از پیامبرش بگیرد، بلکه دلیل بر آن است که پیامبرa چیزى از خود ندارد، علم و دانش و وحى آسمانى او همه از ناحیه خدا و بسته به مشیت او است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1371: 12/ 272) در نتیجه این آیه هم ربطی به ادعای مستشرقان نداشت.
Pسَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى إِلاّ ما شاءَ اللهُ إِنَّهُ یعْلَمُ اَلْجَهْرَ وَ ما یخْفىO (اعلی/ 6 و 7).
این آیه در حقیقت در مقام بیان یک منت الهی عطیه الهی به پیامبر اکرمa است؛ و هرتفسیری که مخالف این شأن باشد صحیح نیست. میگوید: آن کس که این آیات بزرگ را براى هدایت انسانها بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنها است، آرى او نقش این آیات را در سینه پاک تو ثابت مىدارد، به طورى که هرگز گرد و غبار نسیان بر آن نخواهد نشست. به پیامبرa وعده عدم نسیان میدهد؛ اما استثناء در این آیه در مقام بیان عمومیت و اطلاق قدرت خداوند متعال مىباشد و مانند استثناء در آیه قبل و یا آیه ذیل مىباشد: Pوَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجْذُوذٍO (هود/ 108) به هر حال آیات فوق از ثبوت قدرت خداوند در تمام احوال یاد مىکند اگر چه در مواردى خداوند از این عمومیت قدرت یاد مىکند.
علامه طباطبایی اینگونه توضیح میدهد:
«جمله «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى» وعدهاى است از خداى تعالى به پیامبرش، به اینکه علم به قرآن و حفظ قرآن را در اختیارش بگذارد، به طورى که قرآن را آن طور که نازل شده همواره حافظ باشد و هرگز دچار نسیان نگردد و همانطور که نازل شده قرائتش کند و ملاک در تبلیغ رسالت و وحى به همانطور که وحى شده همین است؛ و جمله «إِلَّا ما شاءَ اللهُ» استثنایى است که تنها به منظور بقاى قدرت الهى بر اطلاقش آورده شده، مىخواهد بفهماند چنین نیست که خداى تعالى بعد از دادن چنین عطیهاى دیگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشى کند، نه بعد از اعطاء هم باز به قدرت مطلقه خود باقى است و این استثنا نظیر استثنایى است که در آیه شریفه: Pوَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجْذُوذٍO مىباشد…پس در این استثنا نمىخواهد بعضى از مصادیق نسیان را از عموم «لا تنسى» خارج کند و میفرماید به زودى علم قرآن را به تو مىدهیم به طورى که هیچ چیز از قرآن را فراموش نکنى، مگر آنچه را که او خواسته است فراموش کنى، براى اینکه اگر معنا چنین باشد اختصاص به رسول خداa ندارد، همه مردم اینطورند و از هر چیزى و هر محفوظى آن مقدارى را فراموش مىکنند که خدا خواسته باشد و از اشیا مقدارى را حفظ مىکنند و مقدارى را فراموش مىنمایند، پس این چه منتى است که بر شخص رسول خداa نهاده؟ با اینکه عطیه، عطیهاى است عمومى و مشترک بین آن جناب و عموم مردم. پس وجه درست همان است که ما بیان کردیم» (طباطبایی، المیزان، 1390: 20/ 443).
بنابراین طبق تفسیر صحیح این آیه، نه تنها بر نسیان پیامبر اکرمa دلالتی ندارد بلکه به طور اکید و واضح احتمال نسیان از پیامبرa را منتفی میداند. پس اگر کسی برداشت غلطی از آیه داشت آن را نباید به قرآن نسبت داد.
اما در نقد دیدگاههای بلاشر میگوییم اشکال او و بقیه مستشرقانی که این ادعا را تکرار کردهاند در آن است که در موضوع نسیان پیامبرa به روایات موجود در کتب اهل سنت مراجعه و اعتماد کردهاند. در حالی که ملاک صحت روایت این است که مخالف قرآن نباشد. چگونه ممکن است پیامبرa قرآن را فراموش کند در حالی که خداوند درباره ایشان میفرماید: ما به زودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (اعلی/ 6) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بیان میدارد که ملاک در تبلیغ وحی، عدم نسیان و فراموشی پیامبرa است و اگر پیامبرa آیات را فراموش کند، تبلیغ الهی صورت نگرفته است (طباطبایی، المیزان، 1390: 20/ 266). درنتیجه تخطئه این روایات ساختگی آسان تر است از نسبت دادن فراموشی به پیامبرa.
دیدگاه پنجم. نسخ، تبدیل بی ضابطه و دلخواه احکام
شماری از مستشرقان معتقد به نظریه معتزله مبنی بر حسن و قبح عقلی میباشند و میگویند که همانا نسخ، مستلزم اجتماع ضدین است و اجتماع ضدین محال است؛ چرا که امر به شی اقتضای آن را دارد که آن امر نیکو و حسن باشد و نهی از یک شی اقتضای آن را دارد که آن شی قبیح باشد. پس اگر خداوند متعال به چیزی امر کرد، سپس از آن نهی فرمود و دوباره به آن شی امر کرد، در این هنگام صفات متضاد، در یک فعل که امر و نهی به آن تعلق گرفته است جمع میشود (ساسی، نقد الخطاب الاستشراق، 1/ 386).
نویسنده مقاله نسخ دائرةالمعارف اسلامیه میگوید: «اشکال دومی که به نسخ گرفته میشود این است که آنچه که خوب باشد باید امر به انجام آن بشود و آنچه که بد است باید امر به عدم انجام آن بشود. وقتی که به انجام چیزی که قبلاً ممنوع بوده، امر میشود، بدین معناست که بد، تبدیل به خوب میشود و وقتی اجرای چیزی که معمول بوده، ممنوع میشود بدین معناست که خوب تبدیل به بد میشود، لذا، بدین جهت نسخ نمیتواند در جایگاه یک امر الهی قرار گیرد. تئوری نسخ با مفهوم حسن و قبح ذاتی نیز در تضاد میباشد» (برتن، شریفی، پیام جاویدان، 1384: 8/ 65).
البته خود نویسنده در مقام جواب برآمده و چنین گفته است: «کارکرد فرامین الهی این است که درجه اطاعت انسان از خدا را بسنجند. ازاینروست که قواعد و دستورات دینی، از دینی به دین دیگر و از زمانی به زمان دیگر، باهم، متفاوت میباشند. با توجه به اینکه بشر با پیروی از آنچه که بدان امر شده است پاداش میگیرد و با سرپیچی از آنچه که بدان امر شده، عذاب میشود، لذا میتوان گفت خدا بنا به خواست خود امر به انجام اموری میدهد و بنا به خواست خود امر به عدم انجام اموری میدهد. ازاینرو چون فقط خواست الهی است که در صدور دستورات الهی دخیل میباشد این دستورات کاملاً بسته به خواست او میباشند و هر لحظه، ممکن است تغییر یابند، تنها آنچه را که خدا به انجام آن امر میکند، خوب است و تنها آنچه را که وی از آن منع میکند، بد است و با توجه به اینکه صدور این دستورات بنا به خواست الهی میباشد نه بر پایه علم او، اشکال مطرحشده مبنی بر بعید بودن و غیرممکن بودن تغییر در افکار خدا (بداء) خود به خود، برطرف و ساقط میشود.» (همان)
پاسخ این دیدگاه طبق مبنای نسخ تمهیدی و مشروط کاملاً روشن است، چرا که در نسخ مشروط همواره با وجود شرایط خاص هر حکم آن حکم مصلحت دارد و زایل نشده است؛ و نسخ تمهیدی نیز مقدمه چینی است برای برداشتن عادات غلط، پس همه تغییرات صورت گرفته کاملا ضابطهمند است.
اما طبق مبنای نسخ مصطلح هر چند موارد آن بسیار کم است اما جای این اشکال و جواب هست؛ و باید طبق نظر قائلین به حسن و قبح عقلی و مخالفین آن پاسخ داده شود. زرقانی این شبهه را طبق هر دو نظر پاسخ داده است.
طبق مبنای اشاعره حسن و قبح تابع امر و نهی خداوند متعال میباشد؛ بنابراین، هر فعلی که خداوند به آن فعل امر کرده تا زمانی که امر خداوند بدان تعلق گرفته، آن فعل حسن و محبوب است و به محض اینکه آن فعل در زمان دیگر بنابر مصالحی از سوی خداوند، مورد نهی قرار گرفت، قبیح و زشت شمرده میشود. پس شیء فاقد مصلحت، مصلحت دار نشد چراکه مصلحت در خود امر نهفته است (زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیتا: 2/ 97) طبق مبنای عدلیه میتوان گفت زمانی امکان دارد فعل، حسن باشد و در زمانی دیگر آن فعل، قبیح باشد. آنچه محال است این است که حسن و قبیح در زمان واحد و فعل واحد جمع شود (همان).
نسخ بر این مبنا استوار است که نیازهاى انسان گاه با تغییر زمان و شرائط محیط دگرگون مىشود و گاه ثابت و برقرار است، یک روز برنامهاى ضامن سعادت او است ولى روز دیگر ممکن است بر اثر دگرگونى شرائط همان برنامه سنگ راه او باشد. یک روز دارویى براى بیمار فوق العاده مفید است و طبیب به آن دستور مىدهد، اما روز دیگر به خاطر بهبودى نسبى بیمار ممکن است این دارو حتى زیانبار باشد، لذا دستور قطع آن و جانشین ساختن داروى دیگر را مىدهد. ممکن است درسى امسال براى دانشآموزى سازنده باشد، اما همین درس براى سال آینده بى فایده باشد، معلم آگاه باید برنامه را آن چنان تنظیم کند که سال به سال دروس مورد نیاز شاگردان تدریس شود. این مسئله مخصوصاً با توجه به قانون تکامل انسان و جامعهها روشنتر مىگردد که در روند تکاملى انسانها گاه برنامهاى مفید و سازنده است و گاه زیانبار و لازم التغییر، بهخصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقیدتى، لزوم دگرگونى برنامهها در مقطعهاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مىرسد. البته نباید فراموش کرد که اصول احکام الهى که پایههاى اساسى را تشکیل مىدهد در همه جا یکسان است، هرگز اصل توحید یا عدالت اجتماعى و صدها حکم مانند آن دگرگون نمىشود، تغییر در مسائل کوچکتر و دست دوم است. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که ممکن است تکامل مذاهب به جایى برسد که آخرین مذهب بهعنوان خاتم ادیان نازل گردد به طورى که دگرگونى در احکام آن بعدا راه نیابد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1371: 1/ 391).
بنابراین، حکمت ایجاب مىکند که در اداره و هدایت جوامع قوانین متناسب با شرایط و به مقتضاى مرحلهاى که در آن قرار دارند وضع شود؛ و زمانى که جامعه آن مرحله را پشت سر گذاشت به طورى که دیگر قوانین گذشته تناسبى با شرایط جدید نداشت، باید قوانین و احکام جدیدى متناسب با شرایط جدید وضع گردد. در غیر این صورت، رابطه و پیوند میان احکام و حکمت آنها مختل مىشود و دیگر تدبیر و اداره جوامع بشرى بر اساس ابداع و ظرافت نظام آنگونه که اکنون شاهد آن هستیم جریان نمىیافت. بنابراین این ادعای مستشرقان هم وارد نیست.
دیدگاه ششم. نسخ، توجیه بی انضباطی در جمع قرآن
در مورد رابطه نسخ و جمع قرآن دو دیدگاه نادرست در بین مستشرقان وجود دارد:
دیدگاه اول ـ قرآن در زمان پیامبرa به طور ناقص جمع شد و اندیشه نسخ این نقص را توجیه و بی اهمیت میکند. برتن در ادامه مباحث مربوط به نسیان قسمتهایی از وحی میگوید: «در زمان پیامبر آنچه را که مسلم بود وی دریافت کرده و عمدتاً از حفظ خوانده میشد را در لیستهایی ثبت کردند؛ اما پس ازپیامبر، زمانی که سعی شد آیات وحی را در قالب یک کتاب گردهم بیاورند، فقط آن آیاتی را که پیدا کردند جمعآوری نموده و مصحف را به وجود آوردند یعنی این مصحف از همان آغاز ناقص بودبه عبارتی دیگر تمام آنچه را که به پیامبر وحی شده بود، دربرنداشت، اما تمام آنچه را که خدا در نظر داشته است به ما عرضه کند، در برداشت» (برتن، پیام جاویدان، 1384: 8/ 61).
وی قائل است که قرآن ناقص است و از طرفی گزارشاتی نقل میکند که قسمتهایی از قرآن حذف گردیده و منشأ این حذف ها را نسخ میداند. او میگوید: «همچنین، پیامبر شخصاً نمیتواند آیاتی را حذف یا جایگزین کند، یا این فراموشی توسط خداوند، کنترل شده است به نحوی که خواست الهی، تصمیم گیری نهایی را در مورد متن کتاب انجام خواهد داد»(همان). در حقیقت میگوید قرآن در زمان پیامبر جمع آوری شده است اما بهصورت ناقص و این نقص لطمه ای به اعتبار قرآن نمیزند چرا که فراموشی پیامبر کنترل شده بوده است؛ یعنی نسخ توجیهی است برای اینکه از کنار ناقص بودن قرآن بگذریم.
دیدگاه دوم ـ پیامبرa نمیتوانسته است قرآن را جمع آوری و تدوین کند چرا که هر لحظه امکان نسخ آیهای وجود داشته است. برتن در مقاله جمع قرآن این دیدگاه را مطرح میکند «هیچ مصحفی تاکنون منسوب به پیامبر نبوده است. دلیلش روشن و ساده است. هیچ آیه وحیانی که رسمی و معتبر باشد، پس از رحلت پیامبرa از مصحف حذف نشده است اگر پیامبر جمع آن را تصدیق کرده باشد. به منظور موافقت با مفهوم نسخ، آن جمع باید به طور منطقی هوشیارانه و با تأمل در دوران پس از رحلت پیامبر جا داده شود و این اصل مهمی بود که عالمان مایل بودند با تکرار آن در احادیث جمع، بر آن تأکید ورزند. آنها دانستند و توضیح دادند که چرا «امکان دارد پیامبر خودش قرآن را در قالب یک مجلّد جمع نکرده باشد، زیرا او منتظر نسخ بود تا بر بعضی از قیدها و شرطهای شرعی تأثیر گذارد یا عین الفاظ را تثبیت کند. زمانی که با رحلت پیامبر وحی به طور مطلق متوقّف گردید، خداوند به صحابه الهام کرد به کار جمع وحی های قرآنی بپردازند تا وعده الهی مبنی بر حفظ آنها تحقّق یابد» (برتن، قرآنپژوهی خاورشناسان، 1384: 4/ 170).
اما در پاسخ به این دیدگاه مستشرقان به مسأله نسخ باید گفت درباره جمع قرآن دو نظریه مهم و اصلی در بین عالمان اسلامی وجود دارد که هیچ تناسبی با دیدگاه مستشرقان ندارند:
1. عدهاى از محققان مسلمان نظیر سید مرتضى، سید جعفر مرتضى عاملى و آیت الله خویى، به تدوین قرآن در حیات پیامبر قائلاند. این محققان براى اثبات مدعاى خود شواهد و دلایل عقلى، تاریخى، روایى و قرآنى ارائه کردهاند. براى اطلاع از دلایل جمع قرآن در زمان پیامبرa میتوان به این منابع مراجعه کرد: رامیار، تاریخ قرآن، 1374: 280ـ290 و 294 و 295؛ خویى، البیان، 1430: 269 تا 271؛ عاملى، طبرسى، مجمعالبیان، 1415: 1/ 43.
2. و برخی میگویند: نظم و عدد آیات در هر سوره در زمان حیات پیامبر اکرم و با دستور آن بزرگوار انجام شده و توقیفى است امّا ترتیب بین سورهها تا هنگام پایان یافتن نزول قرآن امکان نداشت، زیرا پیامبر اکرمa تا در حال حیات بود هر لحظه احتمال نزول سورهها و آیههایى مىرفت. بنابر این طبیعى است که پس از یأس از نزول قرآن، که به پایان یافتن حیات پیامبر وابسته بود، سورههاى قرآن قابل نظم و ترتیب خواهد بود (معرفت، التمهید، 1415: 1/ 280).
با توجه به اینکه مفهوم جمع قرآن معانی مختلف دارد و هر کدام از نظرات بر اساس معنای خاص خودش مورد استدلال قرارگرفته است مىتوان بین جمعآورى قرآن در دوران پیامبر و پس از رحلت حضرت جمع کرد و براى هرکدام انگیزههاى ویژه خود را در نظر گرفت یا هر کدام را مربوط به مرحلهای از جمع قرآن و معنای ویژهای از جمع دانست (رضایی اصفهانی، صحیفه مبین، 1374: 4/ 60ـ54).
اما آنچه مسلم و مورد اتفاق عالمان اسلامی است این است که قرآن فعلی عین همان آیاتی است که پیامبراکرم بهعنوان آیات وحی بر مسلمانان و صحابه قرائت میفرموده است. دلایل فراوانی بیانگر این مهم است ازجمله این موارد:
«۱. پیامبر اکرم هر تعداد از آیاتی که نازل میشد چندین بار برای صحابه قرائت میکرد؛۲. کاتبان وحی و دیگران به نوشتن آنها در نسخههای متعدد میپرداختند؛۳. به خاطر تأکید آن حضرت بر ثواب تلاوت آیات، مردم در طول عمرشان روزانه به تلاوت آنها مستمرا میپرداختند؛۴. بر اثر احادیث فضیلت تعلیم و تعلم قرآن، مسلمانان به تشکیل جلسات و کلاسهای آموزشی میپرداختند؛۵. به خاطر تأکید آن حضرت به برتری حافظان قرآن در قیامت بسیاری از صحابه به حفظ آیات قرآن میپرداختند. آنان آن قدر به حفظ قرآن، اهتمام ورزیدند که صدها نفر حافظ قرآن شدند و شهادت ۴۰۰ حافظ قرآن در جنگ یمامه نشانی از کثرت حافظان و رواج حفظ بوده است؛۶. بزرگان صحابه اقدام به جمعآوری و تدوین کل آیات وحی پرداخته و هر کدام مصحفی برای خویش آماده ساختند؛۷. هنگام تدوین رسمی کامل قرآن توسط حکومت مسلمانان در زمان خلافت ابوبکر، از همه مصحفهای رجال مشهور و کاتبان وحی کمک گرفته و مطابق با آنها تدوین کردند؛۸. در هنگام تدوین مصحفها در زمان خلافت عثمان نیز این کار مهم را ۱۵ نفر از شخصیتهای خبره صحابه انجام دادند؛۹. از آن زمان تا کنون مسلمانان بلاد اسلامی به نسخه برداری و تکثیر و ترویج همان مصحف عثمانی پرداخته و هزاران نسخه یکسان که در طول چهارده قرن به مسلمانان عرضه شده است. تا جایی که نسخههایی از هر قرن که هم اکنون در موزهها نگهداری میشود همگی کاملا با هم منطبق میباشند.۱۰. صدها میلیون جلد قرآن کریم در قرون اخیر در چاپخانههایی از سراسر جهان به زیور چاپ آراسته و همه یکنواخت تمام عالم بشری را نور افشانی میکنند» (زمانی، مستشرقان و قرآن، 1395: 261).
بنابراین در اینکه قرآن به طور کامل جمع آوری شده و بدون کم و کاست به ما رسیده است تردیدی وجود ندارد و از این جهت قرآن در بین کتب آسمانی بی نظیر است. با توجه به آنچه گفتیم معلوم شد که دو دیدگاه مربوط به «ونزبرو» و «برتن» در نظر مسلمانان از درجه اعتبار ساقط است، چرا که قرآن در زمان رسول اللهa جمع شده و این جمع به شکل کامل آن و بدون تحریف صورت گرفته است. «مونتمگری وات» مستشرق انگلیسی در یکی از آخرین کتابهای خویش که عصاره برداشتهای خودش را از سی سال اسلام پژوهی گرد آورده است میگوید: «قرآن هم دقیقا بهصورت شفاهی نسل به نسل منتقل گردید. به همین جهت است که تمامی مذاهب اسلامی بر صحت قرآن موجود اتفاق نظر دارند و مسئله توصیه به حفظ قرآن و ترتیل آن بر صیانت و بقای قرآن افزوده است» (زمانی، مستشرقان و قرآن، 1395: 263).
آیات بعد از نزول از ذهن و قلب پیامبرa نمیرفت Pسَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَىO بعد به حافظان آموزش میدادند و به کاتبان املاء میفرمودند و با تأکید و اهتمام خاصی که گفته شد آیات حفظ میماند.
علاوه بر این اساساً بین مسأله نسخ و جمع قرآن ارتباطی نیست برای اینکه نسخ تلاوت یک اشتباه فاحش است و قابل قبول نیست. از نسخ تلاوت که بگذریم معنای ندارد که بگوییم پیامبرa چون احتمال نسخ آیات را میدادند قرآن را جمع آوری نکردند چرا که مبحث ناسخ و منسوخ درباره آیات قرآن است و اگر آیه منسوخی باشد باید در قرآن، موجود باشد.
نتیجه
مستشرقان بدون توجه به معنای نسخ بر اساس پیشفرضها و انگیزههای خاص وارد این بحث شدهاند. و مسأله نسخ را دستاویزی برای طرح شبهات گوناگون خود کردهاند. در حالی که قرآن کریم کتابی است آسمانی که به طور کامل بدون کم و کاستی به ما رسیده است و هیچ گونه تناقضی در آن نیست و از آنجایی که منبع اصلی فقه است تصور اختلاف قرآن و فقه نیز بی معنا است و البته برخی احکام از منابع دیگر فقه استخراج شدهاند. همچنین نسخ مصطلح مصداق خارجی یا ندارد یا بسیار کم است وتبدیل حکم در این موارد بر اساس حکمت و ضابطه خاص خود ایجاد شده است. و طبق نظریه نسخ مشروط و تمهیدی اصلاً مجالی برای طرح هیچ کدام از شبهات نمیماند.
فهرست منابع
نولدکه، تئودور، تاریخ القرآن، مترجم: تامر، جورج، زوریخ: دار نشر جورج ألمز، ۲۰۰۰م.